شاید مسخره باشه که بخوام حرفام رو اینجوری بهت بگم شاید دلت رو بشکنه شاید غصه بخوری و شاید ازم متنفر بشی.... اما یک چیزی رو بدون بک من دوستت دارم ، و دوستت خواهم داشت اما شاید تو متوجه نباشی ، تو لوسی و خودخواه ، همیشه قهر میکنی و با همه دعوا داری همیشه هم با سوهو تو سر و کله هم میزنین(خندیدن با بغض) ولی من همین هات رو دوست داشتم اینکه خودت رو برای من لوس میکردی اینکه خود خواه و حسود بودی جوری که حتی وقتی سوهو میاد سمت من سریع ناراحت میشی و قهر میکنی و همیشه هم بخواطر من دعوا میکردی چون دوست نداشتی ناراحت بشم ، شاید این حرف ها و کارهای منم خودخواهی باشه چون تنهات گذاشتم ، خیلی سوهو رو اذیت نکن باشه( لبخند) اون دوستت داره و هرکاری که میکنه برای خودته به لوهان هم بگو که زیاد با سهون دعوا نکنه گناه داره ، و امید وارم کریس زود تر برگرده تا سوهو بیشتر از این ازش دور نشه و دلتنگی نکشه( با گریه و پاک کردن اشکاش) و خودت پاپی کوچولوی خودم کسی که بوسه هات بهترین طعم رو داشت اون لبای سرخت وقتی داشتی خودت رو لوس میکردی و عطر تنت همه اینها هیچوقت از یادم نمیره و همیشه بودن کنارت بهترین حس دنیا بود و اغوشت امن ترین جای دنیا ، لطفا زیاد گریه نکن و اون چشمارو اشکی نکن میدونی که طاقت دیدن اون مرواریدار هارو ندارم ، خودت رو خیلی اذیت نکن و لطفا فراموشم نکن فکرش رو هم نکن که بخوای بیای پیشم اگه همچین کاری بکنی باهات قهر میکنم. دوستت دارم فرشته کوپولوی خودم ، عاشقتم و این رو هیچوقت فراموش نکن، امیدوارم این فیلم خیلی زود به دستت برسه خیلی پیشم نیا اینجوری بیشتر دلتنگت میشم،(,صدای نامفهوم) فکر کنم اومدی خونه(خندیدن و صدای های نامفهوم)
baek:
با نفرت و عصبانیت لپتاب رو پرت کردم جوری که هر قطعش یک طرف افتاد، اون عوضی چطور تونست اینجوری ولم کنه چطوری تونست انقدر راحت بره و حتی با خودش فکر نکنه که من بعد از اون چیکار کنم. اشکام انگار داشتن باهم مسابقه میدادن و من به پهنای صورت برای کسی که با خودخواهی ولم کره بود اشک میریختم. سوهو با عجله وارد اتاقم شد هنوز هم همون کت و شلوار مشکی تنش بود و این بهم ثابت میکرد که اون رفته. با عجله اومد پیشم و بغلم کرد ، واقعا به اغوشش نیاز داشتم ، به اغوش اون عوضی.
بک- هیونگ چرا؟؟؟؟؟ چرا انقدر راحت ولم کرد چرا؟؟؟
با تمام وجودم فریاد میزدم توی این چند روز حتی یک قطره اشک هم نریخته بودم و امروز بعد از دیدن این فیلم تونستم رهاش کنم ، اون بغض لعنتی که خودش رو توی گلوم اسیر کرده بود.
سوهو- بک خواهش میکنم اروم باش خواهش میکنم.
بک- نمیخوام. ازش متنفرم ازش متنفرم. دیگه نمیخوامش چرا عاشقش شدم. باید همون روز میگفتم نه ومیرفتم پیش لی.
سوهو- بک به خودت بیا ، نمیدونی چقدر نگرانتیم نه؟؟ توی اون فیلم چی بود که اینجوری شدی؟
بک- میخوام ازش متنفر باشم. این مشکلی داره؟
سوهو-ترسناکه بک.
بک- ترسناک؟؟؟؟؟؟
سوهو- تو نمیتونی فراموشش کنی.
بک- چرا نه؟؟؟ چرا نمیتونم؟ اون با خود کشی کردنش ازم جدا شد. اون لعنتی با کشتن خودش ، خودش ، عشقش رو از من گرفت.ازش متنفرم.ازش متنفرم.احساس میکنم دیگه هیچوقت قرار نیست خوشحال باشم. و این داره بد تر میشه بیشتر داره عذابم میده.. دیگه....بیشتر از این نمیتونم دلتنگش بشم...نمیتونم.
هیچ کارم دست خودم نبود .وقتی سوهو دید نمیتونه ارومم کنه رفت تا برام قرص بیاره ولی من دیگه نمیتونم ، من خیلی دلتنگشم، از توی کمدم تیغ رو برداشتم و وارد حموم شدم و در رو قفل کردم نگاهی به لباسی کردم که باهم خریده بودیم سر تا پا مشکی ، اون عوضی میدونست میدونست ، شیر اب رو باز کردم و توی اب کاملا سرد دراز کشیدم و بدون هیچ تردیدی تیغ رو از ارنج تا مچ دستم کشیدم خون از دستم سرازیر شد و همین کارم رو با همون دستم کردم میدونستم بعد از این کار دیگه امیدی برای زنده موندن نیست ، من نمیخواستم ، نمیخواستم بدون اون زندگی کنم. سردی اب باعث میشد حس بهتری داشته باشم و کم کم چشمام بسته شد و دیگه هیچوقت بازش نکردم.
suho:
بعد از خودکشی کردن چانیول بک نابود شد، اون پسر نباید فقط به دلیل حس تنهایی و بیماری که داشت خودکشی میکرد، اون هیچوقت امید به بهتر شدن نداشت، هیچوقت، و رفت خودش رو توی خونه حبس کرد و بعدش رفت، بک وقتی فهمید نابود شد تا چند روز بیهوش بود و وقتی بهوش اومد توی شک بود و حرف نمیزد تا اینکه وسایل چان رو براش بردیم اون هم دید و بعد از اون اونم رفت خودش رو از ما گرفت،اون روز وقتی بک رو پیدا کردیم دیر شده بود کلی خون از دست داده بود قبل از رسیدن به بیمارستان جونش رو از دست داد، من توی یک هفته دوستم و برادرم رو از دست دادم، ولی اون دوتا بهم رسیدن نمیدونم خوشحال باشم یا ناراحت، کاملا ارومم شاید چون میدونم بک دیگه عذاب نمیکشه و چان هم میتونه بدون درد زندگی کنه. بک رو کنار چان خاک کردیم و الان هم همه پیش هم هستیم ، کنار بک و چان نشستیم و باهم دیگه خاطرات رو مرور میکنیم ، میدونم الان خوشحالن میدونم الان حالش خوبه، و یاد اون روز افتادم.
فلش بک
Suho:
- بک اگ یک روزی من بمیرم چیکار میکنی؟
بک- فراموشت میکنم و میرم دنبال عشق بعدیم.
چان- چی؟؟
بک- چیه؟؟
وقتی قیافش رو دید نتونست طاقت بیاره و محکم بغلش کرد.
بک- تو عشق اول و اخر منی هیچوقت ولت نمیکنم .البته دیشب کارت اشتباه بود ولی اگه بخوای میتونیم دیشب رو جبران کنیم عشقم.
و خم شد روی چانیول و شروع کردن به بوسیدن همدیگه
سوهو- جمع کنین خودتون رو، من بعضی وقت ها واقعا شک میکنم که بک باتم باشه.
بعدش هم لگدی بهشون زدم که کریس دستم رو گرفت و بقیه رو هم بلند کرد و باهم رفتیم بیرون، میدونستم واسه تنها بودن اون دوتا این کار رو کرده اون دوتا چندین روز بود که همدیگر رو ندیده بودن و وقتی چانیول بدون خبر دادن اومد پیشش بک خودش رو لوس کرد.
Chan:
بک- کریس خیلی زرنگه میدونه دقیقا کی باید پاشه بره.
چان- شاید هم یکی از قبل باهاش هماهنگ کرده بوده تا امروز اون رو با پاپیش تنها بزاره تا بتونه یک دل سیر از دلتنگیش دربیاد.
سرم رو اروم بردم جای گردنش و شروع کردم به بوسیدن گردنش، بویی که میداد فوقالعاده بود ، بک واقعا یک فرشته کامله، کم کم شروع کردم به مارک کردن اون گردن شیریش که نالش در اومد و این بیشتر تحریکم کرد پس بلندش کردم و بدون جدا کردنش از خودم بردمش توی اتاق خواب و روی تخت گذاشتمش ، اون هم دستش رو اورد و گونم رو نوازش کرد و سردی حلقه طلایی که توی دستش بود حس خوبی بهم میداد، نشون دهنده این که اون مال منه نه هیچ کس دیگه، اروم رفتم نزدیکش و لباش رو به دندون گرفتم
چان- باید میگفتم سوهو بمونه تا بفهمه کی اینجا تاپه و کی باتم. و لبخندی بهش زدم که میشد فهمید امشب قرارنیست بخوابه. اونم لبخند زد و خودش رو بالا کشید تا بوسه رو دوباره شروع کنه، کم کم دیگه کنترل خودم رو از دست دادم و بعد از دراوردن لباس هامون دوباره بوسیدمش اونقدر خشن که مطمئن بودن فردا بدجوری کبود میشه،اروم به سمت پایین رفتم اول اون نیپل ها سرخ که خیلی چشمک میزد رو بوسیدم و هر قسمت از بدنش رو میتونستم رو مارک کردم، وقتی پایین تر رفتم یهو خودش رو جمع کرد و وقتی نگاهش کردم دیدن توی چشماش تردیده
چان- بیب بهت قول میدم اذیت نشی
بک- ولی خیلی وقته انجامش ندادیم.
چان- من تاحالا اذیتت کردم؟
بک- اره
خندیدم و دوباره بوسیدمش
چان- خب پس ایندفعه لطف میکنم و اذیت نمیکنم.
اعتراض کرد ولی من توجهی نکردم و به کارم ادامه دادم.......بالاخره نفس هامون اروم شد و کنارش دراز کشیدم.
بک- خیلی خوب بود، خیلی وقت بود انقدر حس خوبی نداشتم.
نگاهی بهش کردم، صورتش خیس بود و چتری هاش رو پیشونیش چسبیده بود، چتریهاش رو کنار زدم و گونه های سرخش رو نوازش کردم.
چان- اگه دوست داشته باشی میتونیم بریم برای راند بعدی.
و همونجا مشت زد توی شکمم
چان- اخ......ببخشید عشقم اشتباه کردم.
و کشیدمش توی بغلم.
بک- هیچ وقت فکر تنها گذاشتن من رو نداشته باش. و هیچ وقت تنهام نزار چان، اگه تو بری من هم باهات میام این رو مطمئن باش.
چان- بک تو همچین کاری نمیکنی هیچوقت ، اگه اتفاقی برای من افتاد تو باید به زندگیت ادامه بدی فهمیدی؟
بک- بهت قول نمیدم.
چان- اره بهم قول نده، چون من هم نمیتونم دوریت رو تحمل کنم.
suho
ما فردای اون شب برگشتیم خونه و دیدیم که اینا هنوز خوابن پس کلی اذیتشون کردیم و خندیدیم. با یاد اوری کردن اون خاطرات اشک توی چشمام جمع شد ، کریس متوجه شد و اومد بغلم کرد ولی سریع پاکش کردم
سوهو- بک همیشه میگفت وقتی گریه میکنم زشت میشم ، نمیخوام الان جلوش زشت باشم وگرنه مسخرم میکنه.
کریس- اره بک حق داشت زشت میشی
سوهو- نامرد.
و اروم گریه کردم اشکام دست خودم نبود
لوهان- همیشه باعث خنده ما میشد و همیشه مارو اذیت میکرد، الان خیلی دلم میخواد که بیاد و اذیتم کنه مسخرم کنه و باهم دعوا کنیم.
سهون هم لوهان رو بغل کرد سعی میکرد گریه نکنه ولی مگه میشه.چان و بک خانواده ما بودن.
..- ببخشید.
به سمت صدا برگشتم و لی رو دیدم دوست دانشگاه بک که رو بک کراش داشت
سوهو- لی ....؟؟ تو اینجا؟
لی- هرچقدر هم که گذشته باشه باز هم اون دوستم بود، شاید یک زماین عاشقش بودم ولی فهمیدم حس من به اون عشق نبود، عشق واقعی حسی بود که بک به چان داشت ، حسی بود که باعث شد چان تا همیشه پیش بک بمونه.
معلوم بود اون هم ناراحته چشماش کامل قرمز بود ، نزدیک تر اومد و یک دسته گل رز گذاشت دقیقا 99تا رز صورتی.سوهو- لی ؟؟؟ این رو؟؟
لی- اره چان بهم گفت واسم توی نامه نوشته بود خواسته بود این رو از طرفش به به بک بدم ولی الان نمیتونم، امید وارم خودش بهش بگه.
99 تا گل رز ، این نشونه عشق چان به بک بود.نشونه یک عشق ابدی ، شاید باهم دعوا میکردن شاید همدیگر رو میزدن ولی اون دوتا عاشق بودن یک عاشق واقعی همیشه میبخشه، امید وارم همیشه خوشحال باشن، و قبل از رفتن به عکسشون نگاه کردم که گذاشته بودیم کنارشون، عکسی که از روزی بود که چان به بک حلقه داده بود، اون حلقه ها باید پیش صاحبشون باشن.عشق شاید سخت و نفس گیر باشه هیچ چیزی ساده نیست ، حتی دوست داشتن هر چیزی یک تاوانی داره،ولی اخرش چیزی که ما یادمون میمونه خوشحالیه، شاید از دستش ناراحت بشیم ولی از اعماق وجودمون دوستش داریم و خوشحالیم که بهمون توجه میکنه،خوشحالی میتونه توی هرچیزی باشه، یک زندگی، یک شب، یک دسته گل، و حتی توی پایان، این پایان خوشه، همیشه شروعش بود ولی ایندفعه واقعا پایانه، یک پایان خوش.
............................................................................
سورپرایز براتون وانشات آوردم.... امید وارم کلی خوشتون بیاد خیلی خیلی دوستش داشته باشین...واینکه میدونم خیلی نقص داره راستش اصلا توی اسمات نوشتن خوب نیستم دارم تمرین میکنم تا بتونم توی فیک هم خوب انجامش بدم پس منتظر اسکات های بهتر توی once upon a time باشین .. راستش من خودم داشت اشکم در میومد. هیچوقت دوست ندارم همیچین اتفاقی بیفته و هیچوقت همنمیفته یادتون باشه این فقط یک فیکه. و حرفی ندارم .پس حتما اگه خوشتون اومده حتما یک سری به فیکم هم بزنید.
YOU ARE READING
Happy..
Fanfictionشاید این زندگی از نظر بعضی ها تلخ و سیاه باشه ولی اون خوشحاله. یک وانشات چانبکی آوردم واستون.. ژانر: درام. کمی اسمات.