Wishing to be together

766 149 212
                                    

2020/12/4

مقابل دوربین روشن نشستم و دست تکون دادم .

-سلام.

-راستش فکر نمیکردم این کار انقدر استرس آور باشه!

نگران و عصبی خندیدم و همزمان دستی به موهام کشیدم.

-فکر کنم قراره ویدیوی مسخره ای بشه ولی بهش نخند ..باشه؟

-میدونی امروز تولدمه و خیلیی ازت عصبانیم که اینجا نیستی!

-خیلی بیشعوری که بدون من رفتی سفر...

لبامو آویزون کردم و دلخور ادامه دادم.

-باید قول بدی زود برگردی...
با اینکه بچه ها اینجا بودن و خیلی تلاش کردن بهم خوش بگذره اما جای تو خالی بود
پس یکم عذاب وجدان بگیر و زود بیا...

همونطور که به لنز دوربین خیره شده بودم و گفتم:

-راستش خیلی حرفا بود که میخواستم بهت بزنم..ولی نمیدونم چرا تا جلوی دوربین نشستم همشون از یادم رفت!

خنده شیشه پاک کنی کردم و ادامه دادم.

-خب خب دیگه دارم چرت و پرت میگم ...بهتره برم مواظب خودت باش؛  زود برگرد!

2022/12/4

به محض دیدن نور چشمک زن قرمز شروع کردم.

-یاا یاا نامجونا! بگو چیشده!
بلاخره سی ساله شدم؛حالا دیگه رسما پیرمردم!

ناباورانه گفتم و بلافاصله صدای خنده بلندم تو اتاق پیچید.

-باید جونگ کوک و میدید...
راه میرفت هی میگفت آجوشی و همه میزدن زیر خنده.

-بیچاره یونگی هم که عین افسرده ها شده بود... یه گوشه چمبره زده بود و تا چشمش به من میوفتاد میگفت یعنی منم یه سال دیگه سی ساله میشم؟

گفتم و همراه با پوزخندی سرمو به نشانه تاسف تکون دادم.

به محض یاداوری مطلبی از جا پریدم و با صدای بلندی از سر ذوق فریاد زدم.

-راستیی داشت یادم میرفت...مرسی که جواب ویدیوی قبلی رو دادی؛خیلی منتظر بودم...
لفتش نده و زود برگرد دلتنگتم.

با حس سنگینی گلوم و چشمایی که در حال پرشدن بودن بی معطلی دوربین و خاموش کردم.

2030/12/4

لباسم و مرتب کردم و مقابل دوربین روی صندلی نشستم .

-تعجب کردی نه؟

پوزخندی زدم و دستی رو یقه کت گرون قیمتم کشیدم.

-بایدم تعجب کنی...چون یه خبر فوق العاده دارم!

کمی رو به جلو خم شدم و خیلی آروم لب زدم.

-باورت میشه امروز عروسی مکنه مونه؟

✾I Hear Your Voice✾Donde viven las historias. Descúbrelo ahora