هر روز مشغول تماشای توام ، بی آنکه به من نگاه کنی
هرلحظه شنوای ناله های توام ،بی آنکه شنوای فریادم باشی
هر روز قلب یخ زده ام را با سرمای وجود تو در سینه نگه میدارم ، بی آنکه وجودم را احساس کنی
هرلحظه برای دیدن لبخند بی پروای تو میخندم ، بی آنکه لبخند را مهمان لب هایت کنی
در تمامی لحظه های عمرم ، من ذره ذره ی وجودم را تقدیم به تو میکردم .
ولی اکنون ....
اکنون این اولین بار است که میپرسم :"تو درحال نادیده گرفتن منی ، یا این منم که دیده نمیشم ؟؟"
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
های گایز
این مقدمه ی یکی از کتابامه که به زبان آلمانی نوشتمش
تصمیم گرفتم به فارسی ترجمش کنم ولی میخواستم قبل ترجمه نظر شما رو راجبش بدونم
اگه ازش استقبال بشه شروع میکنم به ترجمه اش
امیدوارم خوشتون بیاد
لاو یو آل 💕💕
YOU ARE READING
Lost in memories
Adventureکاش دیده میشدم !! دلتنگی نفس مرا به شماره می اندازد ..... ای کاش دیده میشدم .....