تعطیلات

72 15 21
                                    

در تاریک ترین اتاق ها هم نوری وجود داره که اسمش امیده .

د.ا.هری

من دو روز دیگه به میامی میرم قرار بود منو جسیکا بریم که همه چیز خراب شد.
هیچ چیزی نمیتونه مثل چشمای جسیکا منو مجذوب کنه.

اون قشنگترین چیزی بود که میتونست قلب منو بشکنه ...
هیچوقت نمیتونستم حدس بزنم قراره زین و جسیکا دلمو بشکونن و زیر پاشون له کنن .

من هنوزم امیدوارم که جسیکا برگرده .
به گوشیم نگاه کردم ، هیچ پیامی از طرف جسیکا نیومده بود این منو از همه چیز ناامید کرد.

"هی هری "

ریچل وارد اتاقم شد امروز باید معاینه شه حداقل اون تنها کسیه که به من اهمیت میده .

"ریچ چخبرا"
لبخند دندون نامی زدم .

"هیچی لعنتی پس فردا میری میامی ؟"
اون از کجا میدونست ، اوه قبلا تو خونه فرانک بهش گفته بودم .

"خب اره واسه تعطیلات کوتاه تو برنامت چیه ؟"
با موهاش بازی میکرد و همزمان صحبت میکرد این باعث میشد خیلی کیوت شه .

"من هیچی چند تا کتاب بخونم ، فیلم ببینم و شاید هم برم پیش دوستای فاکینگم "
جالبه اون دوستیم داره اون خیلی بد دهنه .

"تو دوستیم داری ؟"
اعصبانی شد از بازی کردن با موهاش دست کشید.

"نه بچ من یه بدبخت سرطانی افسردم معلومه که دوستی دارم ."
با این حرفش نمیتونستم جلوی خنده هامو بگیرم .
"خب تومور هات هنوز همه جای بدنت رو نگرفتن این درواقع نشونه خوبیه "
از صندلی بلند شد پرید با جیغ گفت :

"خب پس منم میام میامی "
با تعجب پرسیدم .
"واقعا"
روی صندلیش نشست بهم زل زد .

"البته اگه والدینم اجازه بدن که نمیدن"

اون به خونه رفت تا از والدینش اجازه بگیره ولی اونو من نمیریم ؛
من

ریچل

ودوستای فاکینگش.

****************************************

د.ا.ریچل

با موافقت پدرومادرم تصمیم گرفتم با هرولد، لنا اشلی، و لیام دوست پسر اشلی به بهشتی به نام (میامی) بریم ...

ما باید هشت هزار مایل رو طی کنیم تا برسیم .

ما الان همگی تو هواپیما هستیم ولی چون برای اشلی لیام تو این هواپیما بلیط پیدا نشد مجبور شدن سوار هواپیمای بعدی شن .

"پس تو دکترشی ؟"
لنا مکالمه رو شروع کرد .

"اره تو هم دوست فا..."
حرفشو قطع کردم .

"اوهوم این لناست خیلی ادم فانیه "
هری خندش گرفته بود و صورتش سرخ شد .

لنا به هری دست داد و مطمئنم اونم از هری خوشش اومده بود .

لنا هری هردو به موسیقی پاپ گوش میدادن و چون موسیقی پاپ سلیقه من نیست ترجیح دادم بخوابم .

"اون بیشتر اهنگاش متاله "

چشم بسته به حرف هاشون گوش میکردم .

"اهنگای پاپ بهترن "

هری و لنا هردو همو تایید میکردن .

"درواقع خیلی بهترن"
اونا به سلیقه من احترام نزاشتن .

"خفه شین "

لنا هری توجه کوچیکی کردن ولی بازم به حرفاشون ادامه دادن .

بعد از رسیدن به هتل منو لنا به اتاقمون رفتیم و هری هم به اتاقش .

"اون خیلی شیرینه "
لنا شروع به تعریف کرد ولی دقیقا اون کسی بود که به هری گفت احمق .

"هری میشه برام نوشیدنی بگیری ، هری اهنگات عالیه ، رنگ موردعلاقت چیه؟ فیلم موردعلاقت ،"

الان داری ادای منو در میاری .

"اره "

لبخند مظلومانه ای زدم .

"خب من فقط گفتم نزارم حوصلش سر بره تو که خوابیده بودی "

روی تخت نشست سعی کرد از خودش دفاع کنه و این دفاعش قابل قبول بود .

و بعد از یک ساعت لنا خیلی عمیق خوابید .
من به رستوران هتل رفتم ناهار خوردم ولی نه هری نه لنا به پایین اومدن .
به اتاق که رسیدم با دیدن اشلی و لیام هیجان زده شدم ولی لنا هنوز خواب بود .

اشلی یه لیوان اب برداشت روی لنا ریخت .

"هی لیام خوبی "
لیامو بغل کردم اون از بچگی بهترین دوستم بود ولی وقتی بزرگ شدیم این دوستی کمرنگ شد .

"حالت چطوره خونخوار ساحلی "
این اسم مستعارو تو شرد بندی روم گزاشتن این بدترین اسم دنیاست .

"خونخوار ساحلی ؟؟؟"
لنا اشلی با تعجب منو لیامو نگاه کردن .

"اون تو شرط بندی باخت پس این اسم لیاقتشه "
اشلی به دست لیام مشت زد گفت :
"دیگه حق نداری به این اسم صداش کنی "

لنا با تبلتش داد کشید.
"بچه ها امشب یه فستیوال بزرگه کی میاد بریم "

اگه فستیوالی باشه که توش اهنگای متال باشه من صدرصد میرم .

"اهنگاش متاله ؟"
لنا اب دهنشو قورت داد به سمتم اشاره کرد .

"نه ولی تو هم باید بیای "

فکر نمیکنم با سلیقه من جور باشه .

________________________________________

هی گایززز😉
متشکرم از همه اونایی که این فنفیکو خوندن فالو کردن و ووت و کامنت گزاشتن .
(NSPECTOR_YASI)
(mhsrou)
(sanygi)
(zhr_jli)
و بقیتون که تا الان اینجا خوندید اگه اسماتون رو میدونستم مینوشتم متشکرم بابت لطف هاتون .
هرچهارشنبه یه پارت اپ میکنم .
ده سالگی واندی مبارکککک😂😘😘💋
موفق باشید کیوتیای من😎

Breaking Me (Harry styles)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora