Part 18

1.3K 163 138
                                    


❤️سلام سلام❤️



ووت ⭐️⭐️و کامنت💌 یادتون نره..



❤️لطفا بوک رو تو ریدینک لیستتون اد کنین..❤️



یه روز کامل برای اروم کردن خودش وقت گذاشته بود ولی نه تنها اروم نبود بلکه عصبی تر شده بود.. زین یه احمق بود که اجازه داده بود کس دیگه لمسش کنه.

با به یاد اوردن خاطرات گدشته و مردی که سه سال لیام رو بازی داده بود، میز کارش رو مثل دیونه ها، به هم رخت و تقویم که دم دست تر بود رو سمت دیوار پرت کرد..

اون مرد لیام رو سه سال بازی داد و مدام بهش میگفت دوسش داره ولی در اخر با کمال وقاحت اعتراف کرد همش دروغ بوده..
زین یه اسلات لعنتی بود... معلوم نبود با چن نفر بوده و تو تموم این مدت با هری بوده یا نه.. همه حرفاش دروغ محض بود....

فلش بک چن ساعت قبل..

چن دقیقه ای بود که تو ماشینش منتظر بود و بلاخره تصمیم گرفت تا تو رستوران بره.. هری قبلا رسیده بود و داشت با موبایلش کار میکرد..

میخواست حرفای هری رو بشنوه.. شاید به شناختن زین کمک میکرد.. به هر حال هری بهترین دوستش بود..

هری- اقای پین..

لیام- لیام صدام کن.. فک کنم برخورد اولمون زیاد جالب نبود..

هری سرشو به نشونه موافق تکون داد و گوشیشو خاموش کرد..

لیام- خب میشنوم..

هری- من واقعا نگران زینم.. فک کنم خودت هم فهمیده باشی که زین خیلی روحیه شکننده ای داره و قبلا چن بار خودکشی ناموفق داشته...

لیام- چن بار؟؟؟؟

شکه بود.. بریدگی رو مچ دست زین رو دیده بود ولی اینکه چن بار اون حماقت رو تکرار کرده باشه اصلا منطقی نبود..

لیام- میدونی چرا؟

هری- دلیلش مهم نیست.. مساله اینه که زین خیلی اسیب دیده.. اون الان مثل یه شیشه ست که چن بار بهش ضربه زدن و تو نمیتونی بفهمی این شیشه اسیب دیده چقد تحمل داره.. حتی ممکنه با یه فشار کوچیک خورد بشه.. نمیخوام تو زندگی شخصیتون سرک بکشم و یا نصیحت کنم، ولی پریشب حالش خیلی بد بود.. بهم گفت تو ازش متنفری و نمیخوای ببینیش..

لیام- هیچوقت ازش متنفر نمیشم.. من فقط کلافه بودم.. زین داره بازی درمیاره.. فکر میکنم اصلا نمیشناسمش.. عمدا کاری کرد دادگاهش رو ببازیم.. منو یه احمق جلوه داد..

هری کمی تو فکر رفت.. برای چن ثانیه ساکت بود..

هری- پس برا این ناراحت بود؟

Mistake [z.m_l.s]Where stories live. Discover now