Crocodile
Taminoدودها از چشم های احمق ها میزدن بیرون
اونا رو توی مشتم گرفتم و نفس کشیدمشون
صدای خنده میومد
من برای اولین بار نوازشت کردم
احمق ها بیشتر خندیدن
.
.
.
.
.
دودها از توی چشم هام بیرون میزدن و یه گربه ی سفید با ناخونش روی پوستم خط میکشید...
تو نوازش میخواستی
و من اولین مشت رو بهش زدم