Good Boy

384 99 48
                                    

ووت یادتون نره:)

Song: Anymore
By " Trevor Daniel "
🌿🌿

Past

Third Pov.

[ خب اون خیلی خوب بود ]

" زین حالش خوبه؟ دیروز انگار زیاد سرحال نبود ."

تریشا قاشق چوبیو دوبار لب سرخ کن می زنه تا خوب روغنش از بین بره و بعد به سمت شوهرش بر می گرده.

یاسر که جدیدا اضافه وزن پیدا کرده همون طور که شکلات صبحانه رو روی تست می ماله، سعی میکنه زیاد عجیب به نظر نیاد .

تو تموم این سال ها تریشا به عنوان یک مادر تمام سعیشو برای شناختن بیشتر و بهتر تنها پسرش کرده ولی انگار اونقدر ها هم نتیجه نداده ، چون منظور یاسرو نمیفهمه .

" کدوم حالش دقیقا منظورته؟ کم حرف بودنش؟ تنهایی طلبیش؟ ...."

یاسر نگاهی به ساعت مچیش میندازه و به عقربه هایی که دارن به سرعت میگذرن لعنت می فرسته .

بدون قصد قبلی بین حرف تریشا می پره و میگه:" اه نه منظورم اینه که ... در واقع دیروز که اومدم خونه یه حالت آشفته ای داشت ، اولین باری بود که اینجوری میدیدمش .
امممم ، نمیدونم شاید من زیادی حساس شدم ولی به نظرم اگر پیش یه مشاور ببریش شاید بتونه کمکش کنه"

تریشا صندلیو عقب میکشه و از گرمای بیش ازحد خودشو باد میزنه.

" بذار خیالتو بابت یه چیزی راحت کنم یاسر، زین همینه که هست. همینقدر درونگرا و گوشه گیر و به قول تو عجیب... هرچیزی که هست، پسرمونه و من معتقدم اون خیلی با استعداده و میتونه مشکلاتشو خودش حل کنه.
اون بچه نیست، شونزده سالشه پس راحتش بذار.
ما تو کشور تو نیستیم، داریم تو انگلیس زندگی میکنیم جایی که کاملا آزاده و اینجا بچه های لعنتیشونو برای انجام هیچ کاری اذیت نمیکنن. "

یاسر تستشو نصفه تو بشقاب میذاره و با لحنی که زیاد هم خوب نیست میگه:" مگه من چی گفتم که تو انقدر تند بخورد میکنی؟ دارم میگم ببرش پیش مشاور همین.
همه آدما یه روزی اینکارو میکنن... "

اون زن با اینکه میدونه یاسر واقعا چه قصدی داره باز هم به بحث ادامه میده.

" اگر میخوای ببرمش تو هم باید بیای "

با قاطعیت میگه و به چشم های متعجب شوهرش نگاه میکنه.

از صحبت کردن با مرد زورگوی رو به روش خسته شده، خیلی وقته اما همیشه سکوت کرده و حالا پای زین وسطه...

Ivy [Z.M]Where stories live. Discover now