┨Chapter 31├ call me"KAI"

497 77 122
                                    

قسمت سی و یکم

ژاپن 2014

وقتی کیونگسو،از بکهیون خواسته بود برایش لباس راحتی بخرد و بکهیون ادرس سایتی برای خرید اینترنتی را داده بود،‌فکر نمیکرد انقدر زود خرید هایش را تحویل بگیرد.

از بین تمام لباس هایی که گرفته بود، شلوار کرم رنگ پشمی که رویش خرس های قهوه ای به همراه رنگین کمان داشت را پوشیده بود،‌عمارت کمی سرد بود و کیونگسو فکر میکرد حتما به خاطر دستور جونگین بود وگرنه سیستم گرمایشی عمارت کافی میبود تا کل عمارت را گرم کند.

هرچند تیشرت سفیدش با عکس بستنی قیفی رویش هیچ تناسبی با شلوارش نداشت،اما با این وجود کیونگسو تنها نقطه ی رنگی ای بود که در عمارت میچرخید و به همه جا روح میبخشید. وقتی دیروز جونگین برای اولین بار غذایی که پخته بود را تا اخر همراهش خورده بود، کیونگسو تصمیم گرفت ناهار ان روز را خودش درست کند،هرچند حالا که دقیق تر فکر میکرد جونگین حتی مرغ سوخاری اش را هم خورده بود،هرچند قبلش کمی به خاطر استفاده اش از اشپزخانه عصبی شده بود.

کیونگسو فکر نمیکرد مسئله ی خیلی مهمی باشد پس برای همین پایین امده بود و بین خدمتکارهای اشپزخانه میچرخید تا چیزی که میخواست را اماده کند.

کارکنان به درخواستش اهمیت داده بودند و هر چیزی برای درست کردن یک تونکاسوی خونگی گرم نیاز داشت در اختیارش قرار داده بودند.کیونگسو برنجی که شسته بود را در دستگاه گذاشته بود تا اماده شود و خودش مشغول سوخاری کردن استیک بزرگ گوشتی بود که قبلا مزه دار شده بود.

کیونگسو حتی ترجیح داده بود سس روی گوشت را هم خودش درست کند و بعد از جوشاندن گوجه ها در اب سخت مشغول شده بود تا سس غلیظ قرمز رنگی به دست اورده بود. فقط کافی بود گوشت سرخ شود و جونگین برگردد، ناهار گرمی منتظرشان بود.

کیونگسو انقدر سخت روی کارش تمرکز کرده بود که متوجه سکوت عجیب اشپزخانه و خروج کارکنان نشد،گوشت درحال سرخ شدنش را تفتی داد و بعد گذاشت تا با شعله ی کم سرخ شود. وقتی برگشت تا دستان اردی اش را بشورد تازه متوجه قامت یکدست سیاه پوش جونگین شد.

موهای مشکی خوشحالتش حالا به خاطر بارش باران کمی خیس و درهم شده بود. شانه های کتش هم خیس بود و نشان میداد زیر باران مانده بود،چتری با دسته ی کنده کاری شده در دستش داشت که درست به رنگ لباس هایش بود.

-جونگینا، برگشتی؟!

صدای کیونگسو گرم و خوشحال بود و با دیدنش چشمانش برق میزد درست در تضاد با چشمان بی حالت جونگین بود که نگاهش میکرد.نگاهی سرد اما عمیق

کیونگسو در ان لحظه نمیدانست کای با خودش فکر میکرد،کیونگسو شبیه لکه ای رنگین کمانی میمانست که هرجا میرفت پشت سرش اثرش را جا میگذاشت.

" My Broken Rose "[S2 Uncomplete]Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang