Part 1

24 3 10
                                    

   4/45 am
Moscow
تنها صدای نفس نفس زدناش داخل کوچه باریک پخش میشد ، با وحشت به اطرافش نگاه کرد حتی از صدای نفسای خودشم میترسید برای یک لحظه تمام وجودش از سرما پر شد با لرز غیر قابل کنترلی به سمت عقب برگشت که دستی جلوی صورتشو گرفت
-دنبال من میگشتی عزیزم ؟

   4/45 am Moscow تنها صدای نفس نفس زدناش داخل کوچه باریک پخش میشد ، با وحشت به اطرافش نگاه کرد حتی از صدای نفسای خودشم میترسید برای یک لحظه تمام وجودش از سرما پر شد با لرز غیر قابل کنترلی به سمت عقب برگشت که دستی جلوی صورتشو گرفت -دنبال من میگشتی...

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.


7:30 am
London
درحالی که داشت دومین لیوان قهوشو تموم میکرد فریاد کشید -جی‌وون اگه تا ۵ دقیقه دیگه آماده نباشی به تمام مقدسات قسم میخورم دیگه خونه راهت نمیدم ...
آخرین قلوپ از قهوشو خورد و لیوان و محکم روی میز کوبید زیرلب غرولند کرد.
جی‌وون سراسیمه از پله ها پایین اومد و دستگاه قهوه‌ساز رو روشن کرد
- هی چخبره اول صبحی انقدر داد میزنی
هانا درحالیکه که داشت از عصبانیت دیوونه میشد میخواست فریادی بزنه که صدای بلند تلویزیون توجه جفتشونو جلب کرد : توجه شمارو به اخباری که همین لحظه به دستم رسید جلب میکنم قاتل سریالی معروف با نام مستعار teni zla دستگیر شد ، این قاتل سریالی معروف با انجام ۴۵ قتل در روسیه با تلاش های فراوان پلیس  بلخره دستگیر شد همین الان با همکارم در مسکو که روی خط هستش در ارتباط هستیم ، با سیاه شدن صفحه تلویزیون صدای اعتراض جی‌وون هم بلند شد قبل از اینکه بخواد چیزی بگه هانا با قیافه ای کاملا خنثی پیش‌دستی کرد و نزاشت حرفشو بزنه و هولش داد به طرف در خونه
- بعدظهر ممکنه خونه نیام، جلسه مهمی دارم ممکنه شیفت شبم بمونم ،تو خونه غذا نداریم یا برای خودت یه‌چیزی درست کن که البته بعید میدونم بتونی یا یه چیز سفارش بده و اگر بفهمم تو خونه پارتی گرفتی فردا اصلا خونه نیا نه نه کلا دیگه خونه نیا و این‌ورا پیدا نشه عزیزم روز خوبی داشته باشی
و درو محکم روی صورت به شدت متعجب جی‌وون بست!
با جدیت مشغول پرونده بیمار جدیدشو بررسی میکرد که یکی خودشو پرت کرد داخل اتاق با اخم به پرستار بی دستو‌پایی که تازه یادش افتاده بود دکتر ایم چقدر روی قوانین و مقررات حساسه و بدون در زدن وارد اتاقش شده از ترس زبونش بند اومد
-د‌دکتر ایم آقای جنسن گفتن با شما کار فوری دارن
و بدون اینکه مهلت اینو به هانا بده که توبیخش کنه از اونجا فرار کرد هانا با عصبانیت به سمت اتاق آقای جنسن رفت
-آقای جنسن با من کاری داشتید ؟
جنسن همونطور که داشت کتابشو میخوند سری تکون داد و با دستش هانا رو دعوت کرد که وارد اتاق بشه
- خوش اومدی هاناشی؟ اوه درست تلفظ کردم ؟
هانا که اصلا از این رفتار جنسن خوشش نیومد با متلک واضحی بهش گفت
- به ادبیات زبان کره‌ای علاقه مند شدید آقای جنسن ؟
لحن صبحت کردنش باعث شده بود جنسن ابرویی بالا بندازه
- دقیقا! واقعیتش سرم جدیدا خیلی شلوغ شده وگرنه خیلی دوست داشتم به کره سفر کنم حتما باید جای خیلی زیبایی باشه اینطور نیست ؟ اوه یادم نبود شما چندین ساله که کره نرفتید، زادگاهتون خیلی کشور زیباییه!
هانا داغ شدن صورتشو به وضوح حس میکرد و عصبانیت آشکاری توپید
- حتما منو بخاطر اینکه از زادگاهم تعریف کنید نخواستید که بیام ، لطفا اصل مطلب رو بگید
جنسن طوری رفتار میکرد که حرفای هانا براش اهمیتی نداره و فقط داره کتابش رو میخونه زیر چشمی نگاهی بهش کرد
-حتما شایعه های جدید رو نشنیدی، البته تعجبیم نداره!
هانا با کنجکاوی نگاهی بهش انداخت ، جنسن کتابشو بست و به هانا خیره شد
- لازم به توضیحه که یکی از معروف ترین دکترهای کره جنوبی قرار هستش که به کلینیک ما بیاد ، به نظرت هیجان انگیز نیست ؟ بلخره یه چشم بادومی مثل خودت قراره بیاد !
این رو با ذوق مسخره ای گفت و وقتی قیافه به شدت بی تفاوت هانا رو دید سرفه مصنوعی کرد و ادامه داد
- و من چون دکتری مسئولیت پذیر و رو اصول و قانون تو کلینیک ندیدم ، پس مسئولیت همراهی ایشون با شماست خانم ایم
هانا کم‌کم داشت دود از سرش بلند میشد و با صدای تقریبا بلندی گفت
-حتما آقای جنسن!
و درو محکم پشت سرش کوبید
زیرلب فوشی داد و وارد اتاق خودش شد تازه یادش اومد اسم این دکتر جدید رو نپرسیده و البته اهمیتی هم نداشت و دوباره مشغول خوندن پرونده شد
9/30 am
London
نگاه کوتاهی به ساعت گرون قیمتش انداخت با پاهاش رو زمین ضرب گرفته بود منتظر ماشینش بود ... تا همین الانشم خیلی دیر کرده بود ..

-همونطور که میدونید و قبلا هم اعلام شده بوده باید بگم جناب آقای کیم از سرشناس ترین و خبره ترین دکتر در زمینه حرفه خودشون هستن و...
هانا که کم‌کم داشت خوابش میگرفت با تکون دادنای مکرر یکی خوابش پرید و برای بار چندم جی‌‌وون احمق رو لعنت کرد که مجبورش کرده بود تا نزدیکای صبح باهاش فیلم ببینه نگاهی به لوکاس کرد -هی تو خوبی ؟
هانا کلافه پوفی کشید
-سعی میکنم
و دوباره مشغول گوش دادن به حرفای جنسن خرفت شد دوباره خواب داشت بهش غلبه میکرد که صدای لوکاس باعث دوباره بپره
- بنظرت جانه با جنسن رابطه ای داره ؟
هانا که انگار کوک مسخره ای شنیده باشه با حالت تمسخر امیزی
- معلومه که داره !
-جنسن دیگه واسه این کارا خیلی پیر شده ... واقعا کی حوصله داره با این بره سر قرار ؟
هانا نگاهی به نیم رخ لوکاس انداخت
- جنسن هم هیکل خیلی خوبی داره و هم پول !
جانه دیگه کیو بهتر از این احمق میتونه پیدا کنه ؟ لوکاس با خنده سری تکون داد و هانا رسما دیگه خوابش برد ..
———————————————————————
سلام
واقعیتش این اولین فنفیکی نیستش که مینویسم ولی اولیشه که اپش میکنم، امیدوارم که دوستش داشته باشید شاید یکم (قول میدم فقط یکم ) کلیشه ای به نظر بیاد ولی اصلا اینطور نیست ! یعنی کم‌کم توی پارتای بعدی متوجه میشین 💙

𝐌𝐨𝐧𝐬𝐭𝐞𝐫 𝐜𝐚𝐥𝐥'𝐬Where stories live. Discover now