زندگی باهاش بازی میکرد و هربار جیمین بازنده این بازی بود. چه قدر جالب که باز هم مسیرش به اینجا افتاده بود. شاید باید سرنوشتش رو قبول میکرد. شاید باید اجازه میداد این سری زندگیش بازی رو ببره ..دست هاش رو روی نروه ها فشار داد و سعی کرد از نرده ها بالا بره. وقتی سعی داشت بپره روی نرده ها لحظه ای توقف کرد. به نرده ها تکیه داد و به منظره روبهروش نگاه کرد.
یکبار این مسیر رو رفته بود چون زندگیش سخت شده بود و هیچ کسی رو نداشت و حالا همون موقعیت بود با این تفاوت که یونگی رو داشت!
جیمین دیگه تنها نبود. درسته راه سختی در پیش داشت اما در این مسیر تنها نبود. این بار نمیخواست بازی رو ببازه.
روی نرده ها نشست و به رودخونه نگاه کرد. خودکشی احمقانه ترین تصمیمی بود که تو تمام زندگیش گرفته بود. گرچه باعث شده بود به یونگی نزدیک بشه اما بازهم پشیمون بود که انقدر زود تسلیم شده بود.
دلش میخواست تا زمان طلوع خورشید به اون منظره خیره بمونه اما صدایی این اجازه رو بهش نداد. ناباور به سمت صدا برگشت.
- جی .. جیمین .... همین الان ... ازونجا فاصله بگیر!!!
***
کلافه توی ماشین نشسته بود و به این فکر میکرد که از دیروز هیچ تماسی از جیمین نداشته. چطور انقدر درگیر پرونده شده بود که به جیمین بی توجه شده بود؟
به محض تموم شدن ملاقاتش با شهردار یکراست سمت سوپرمارکت رانندگی کرده بود تا خبر موفقیت نصفه نیمهاش رو به جیمین بده اما حالا متوجه شده بود که جیمین از صبح که بیرون رفته هنوز برنگشته. حتی صاحب فروشگاه هم نگران جیمین شده بود و میترسید حرف های امروزش باعث این تاخیر بوده باشه پس جریان رو به یونگی گفته بود. ولی نمیدونست یونگی رو دچار چه احساسات ناشناخته ای میکنه. مدام به این فکر میکرد که چرا جیمین زودتر بهش نگفته که قراره ازونجا بره؟
هنوز ماشینش جلوی فروشگاه بود و یونگی یک ساعت کامل فکر کرده بود که جیمین ممکنه کجا رفته باشه. اون حتی نمیتونست به بار بره و بجز اونجا، جایی رو نمیشناخت.
حس بدی داشت. حالا که میخواست دنبال جیمین بگرده جایی به ذهنش نمیرسید. باید وقتی زمانش رو داشت بیشتر میشناختش. چرا راجع به علاقه های جیمین ازش نپرسیده بود؟ واقعا بی توجهی کرده بود ...
ماشینش رو روشن کرد و از فروشگاه دور شد. بهتر بود اطراف رو بگرده. همه خیابون ها رو یکی یکی میگشت. سرعت ماشین رو کم کرده بود تا بتونه پیاده رو هارو زیر نظر داشته باشه.
گشتن خیابون ها ادامه داشت و یونگی قصد توقف نداشت. حتی شده تا طلوع خورشید به دنبال جیمین میگشت. با دیدن خیابون اشنایی، فرمون رو چرخوند و مسیرش رو عوض کرد. قبلا با جیمین به اینجا اومده بود.
ВЫ ЧИТАЕТЕ
Saviour [Yoonmin Ver.]
Фанфик❗️این فیک هنوز کامل نشده Couple: Yoonmin Genres: Drama/ Romance/ Angest/ Mystery Up time: نامشخص خلاصه فیک: زندگی جیمین توی بدبختی خلاصه میشد! برای همین روی پل تصمیمی گرفت که به نظر خودش بهترین بود... میخواست ارتباطش رو با دنیا قطع کنه و همزمان...