روبروی ورودی یه غار ایستاده بودیم.
جونگکوک در فانوس رو باز کرد و گرینی_همون کرم شبتاب ، خوابآلود بیرون اومد. غار تاریک بود و نمور. تنها منبع روشنایی داخلش دُم تپل گرینی بود که رو به داخل بال میزد.
دست تهیونگ رو فشردم. دیگه سرفه نمیکرد اما سخت نفس میکشید.
رطوبت دیوارهای تنگ اونجا خفه کننده بودن اما هرچی جلوتر میرفتیم رایحهای عجیب و خوشبو شدت میگرفت.چندمتر جلوتر یه در چوبی بزرگ تو دل دیوار قرار داشت.
نامجون یقهی پیراهن فیروزهایشو کنار زد ؛ یه مثلث هفترنگ رو استخون ترقوش نقش بسته بود. مشابه همون ردهای رنگارنگی که تهیونگ داشت اما شبیه به یه مثلث. رنگهای نقش بسته رو پوستش میدرخشیدن و رو دیوار تاریکِ غار نور مینداختن.
دو انگشت اشاره و وسطشو رو ترقوش کشید و بعد یه قسمت از درو لمس کرد. یه مثلث رو چوبِ در درخشید.
در که با صدایی تقمانند باز شد ، اول از همه گرینی داخل رفت. بال زد و جسم تپلش بین کرم شبتابهای دیگهای که تو هوا بال میزدن گم شد.
نگاهم خیلی آروم پایین و پایینتر اومد ؛ تو اون فضای سربستهی بزرگ پر بود از قفسههایی مشبک که اونجارو شبیه به یه کتابخونه کرده بودن.
جونگکوک و نامجون مابین قفسهها به راه رفتن ادامه دادن. پشت سر اونها ، قدم به قدم همهجا رو نگاه میکردم.
یعالمه کرم شب تاب لابلای قفسهها هم درحال بال زدن بودن. چند نفر تو فضاهای خالی بین قفسهها راه میرفتن و برگه بهدست همهچیزو مرتبا چک میکردن و هیچ توجهی به ما نداشتن.
از کنار آخرین ردیف قفسهها که رد میشدیم چندلحظه ایستادم. یه کرم شب تاب گوشهی یه طبقه از قفسههای چوبی نشسته بود و چرت میزد.
توی طبقات قفسه ظرفهای چندضلعی قرار داشت. بعضی هفت ضلعی بودن بعضی هم پنج ، سه ، یا حتی ده ضلعی! تو همهی ظرفها هفت پرتو از رنگین کمون ، کاملا منظم و دقیق بین ضلعها تقسیم و ریخته شده بود.یه نمونه از ظروف چندضلعی
یه قدم عقب رفتم و سر بالا گرفتم ؛ همهجا از همون ظرفها پر شده بود. تا آخرین طبقه از قفسه که به سقف غار میرسید!
"شکل هندسی این ظرفها فرق میکنه اما نهایتا همشون سه تا رأس مشخص دارن برا همین ما بهشون میگیم مثلث زندگی!"
جونگکوک با یه کرم شب تاب مشغول بازی شده بود و توضیح میداد.
"همهی اهالی رینبوگلس یکی ازینا رو دارن که همشون همینجا نگهداری میشن-" یقهی لباس صورتی رنگ خودشو پایین کشید و به گردنش اشاره کرد "این مثلث هفت رنگ رو استخونمو میبینی؟ یکی دیگه از دلایلی که به این ظرفها میگیم مثلث زندگی همینه."
BẠN ĐANG ĐỌC
Allanaria || Vmin
Fanfiction|کامل شده| "انگشتهات بنظر مزهی عسل میدن جیمینی!" ____________________________________ کاپل: ویمین🫧 ژانر: تخیلی، فانتزی، برومنس🫧 شروع: 16 ژوئن 2021 پایان: 8 جولای 2021 #1- bromance