MAIYH.ৡ21

892 158 10
                                    

سرش رو میون دستاش گرفت.

باید چیکار میکرد؟ چجوری رفتار میکرد؟ نیاز یونگی درچه حدی بود...

با جرقه ای که تو ذهنش روشن شد، گوشیش رو برداشت و به دکتر جانگ زنگ زد.

_الو تهیونگ؟

+دکتر... میترسم.

_هنوز نرفتی؟ گفته بودم ساعت7... الان نزدیک 8ونیمه.

+میترسم نمیدونم... نمیدونم باید چیکار کنم.

_تهیونگ تو یه دامی درسته؟ پس مثل یه دام رفتار کن. اقدامات درمانی تو مربوط به بیرون از اتاقه. تو اون اتاق یونگی برده توئه. نه بیشتر و نه کمتر. اول فتیش هاش رو اجرا میکنی. بعدم که خودت میدونی. تهیونگ چیزی به نام مراعات تو کد های یونگی نیست. باید مثل قبل رفتار کنی.

نفس عمیقی کشید و با گفتن باشه ای گوشی رو قطع کرد.

با فرو کردن دستش میون موهاش سعی کرد از حالت آشفته ای که خبر از نگرانیش میداد، کم کنه و تا حدودی موفق هم بود.

به آینه نگاهی انداخت. بولیز مشکی رنگی همراه شلوار پارچه ای و راسته ای به همون رنگ تو تنش بود. کمربند چرم مشکی رنگ و آستین هایی که به بالا جمع شده بود ظاهر جذابی بهش داده بود
حالت سرد چشماش رو برگردوند و مقتدر از اتاق خارج شد.

قدم قدم به سمت اتاق بازی میرفت و سعی میکرد شوق دیدن دوباره یونگی و رابطه باهاش رو پشت نقاب سردش مخفی کنه.

دستگیره رو پایین کشید و وارد شد.

یونگی با دیدن وارد شدن تهیونگ سریع از تخت پایین اومد و جلوی اربابش زانو زد. پاهاش از نشستن مداوم تو یک پوزیشن کمی رگ به رگ شده بود. اما جلوی اربابش باید زانو میزد حتی اگه با زانو زدن استخون های پاش میشکست.

تهیونگ نگاه گذرایی بهش انداخت.

به اتاق نگاهی انداخت. جلوی اتاق تخت قرمز رنگی بود و تمام دیوار های اتاق از قفسه های وسایل پرشده بود. این بین به یونگی هم فکر میکرد. دروغ نبود اگه میگفت هیچ جا به اندازه الان اونو زیبا ندیده... شاید هیچ جا جز الان اصلا ندیده بودتش...

_بلند شو.

+چشم ارباب.

لعنت... شنیدن اون کلمه از زبون یونگی به اندازه کافی خوش آهنگ و قشنگ بود.

یونگی سریع بلند شد.
پاهای سفید رنگش چشم تهیونگ رو گرفت.. اما فقط تو یک لحظه. دستاش رو درون جیبش گذاشت و به سمت قفسه رینگ ها حرکت کرد.

نیاز بود کاری بکنه.

_اینجا سطل آشغال هست؟

+بله ارباب.

_بیارش.

+چشم.

یونگی سمت گوشه اتاق رفت و سریع اون سطل رو آورد... حتی اون هم به رنگ قرمز بود.

 𝓶𝔂 𝓪𝓫𝓸𝓻𝓽𝓲𝓸𝓷 𝓲𝓷 𝔂𝓸𝓾𝓻 𝓱𝓮𝓪𝓻𝓽 |TaegiOù les histoires vivent. Découvrez maintenant