نگاه خیره

4.9K 715 21
                                    

جیمین سریع سرش رو بلند کرد و با چشمهای گرد شده از ناباوری به جونگکوک زل زد
چشمهای نیمه باز جونگکوک که بهش خیره بود نفسش رو بند آورد
با چشمهایی که خیس بودن توی چشمهای جونگکوک خیره شد و به پاهاش جرات ایستادن داد و با قدم های لرزون به جونگکوک نزدیک شد
نگاه خسته جونگکوک روی جیمین میچرخید، جیمین وقتی بالای سر جونگکوک ایستاد با صدایی که میلرزید گفت: جونگکوک؟
جونگکوک لبخند بی جونی زد و چند بار پلک زد
جیمین دست لرزونش رو سمت صورت جونگکوک برد و گونش رو لمس کرد و با صدای ملایم و غمگینی گفت: دلم برات تنگ شده بود
جونگکوک نگاهش رنگ غم گرفت و دست بی جونش رو کمی بلند کرد که جیمین سریع دستش رو گرفت
جونگکوک: گریه نکن
جیمین لبخند غمگینی زد و سرش رو تکون داد، با دست آزادش گونه های خیسش رو پاک کرد اما هنوز اشکهای سمجش دست بردار نبودن
جیمین خندید و گفت: اشک خوشحالیه
جونگکوک لبخند غمگینی زد و جیمین طاقت نیاورد، خم شد و پیشونیش رو بوسید
جیمین وقتی کنار کشید سعی کرد به گونه های رنگ گرفته جونگکوک توجه نکنه و دکمه ای که پرستارها رو خبر میکرد رو زد
جیمین: پسرا رو باید خبر کنم
جونگکوک: ساعت
جیمین سریع جواب داد
جیمین: دوازده شبه
جونگکوک برای مدت کوتاهی چشمهاش رو بست اما همین مدت کوتاه جیمین رو ترسوند
جونگکوک خسته و بریده گفت: فردا خبرشون کن دیر وقته
جیمین سرش رو تکون داد و توی چشمای جونگکوک زل زد که باعث شد کم کم جونگکوک نگاهش رو از اون بدزده
بعد از اومدن پرستار و بعد پزشکها آزمایشات جونگکوک شروع شد تا مطمعن بشن همه چیز خوبه و تمام این مدت جیمین خوشحال و نگران گوشه اتاق نشسته بود با فکری پر از دغدغه و ترس و قلبی گرم و خوشحال

Unwanted love Where stories live. Discover now