[باید بمونم یا برم؟]
من هنوز نمیدونم باید برم مدرسه یا بخوابم. پدر و مادرم التماس میکنن از اتاقم بیام بیرون
با این حال نمی توانم کاری کنم؛ مردم با ترحم بهم نگاه میکنن. خیره شدن به من بهم این حسو میده که من موضوع جدیدی هستم که سرگرمشون میکنه.
یونگجه از دیدن من تو این حالت متنفره.
با دور زدن و نوشتن نامه هایی برای خودم یا هرچیزی که بهشون میگن برای کنار اومدن با دردی که احساس می کنم.
باید حالم بدتر می شد_م.ت
STAI LEGGENDO
ꜱɪx ʟᴇᴛᴛᴇʀꜱ |ᴍᴀʀᴋᴊᴀᴇ
Storie breviهمیشه بعد از از دست دادن چیزی ارزش اون رو متوجه میشیم، خیلی دیر متوجه اشتباهاتمون میشیم. مارک هم مثل بقیه؛ خیلی دیر متوجه شد چقدر برای یونگجه باارزشه letters/angst