مقدمه

25 6 4
                                    

من مثل یه اقیانوس بی ماهی می مونم
و تو...
و تو یه ماهی کوچولویی که بخاطر جریان شدید آبِ رودخونه، افتاده روی زمین سرد و سخت اطراف ...
ولی بهت قول میدم که اگر خودت رو به رودخونه بسپاری تا به من برسی،
تا آخرین نفسی که دارم اقیانوست می مونم و نمی‌ذارم امواج حتی یه دونه از پولک های قشنگت رو از بین ببره...
من دلم می‌خواد تو تک ماهی اقیانوسم باشی...
لویی... تک ماهی اقیانوسم میشی؟

سلام :)
یکی دو سال میشه که دلم می‌خواست داستانم رو با بقیه به اشتراک بذارم اما می ترسیدم که این کار رو انجام بدم.
الان یه شجاعت عجیبی بهم دست داده که دلم می خواد شما رو هم در خوندن داستانم شریک کنم.
خیلی نقص داره اما از ته قلبمه.
و اگر شباهتی با داستانی داره، کاملا اتفاقی و تصادفیه. ( یکی از ترس هام همین بود که یهو داستانم مثل داستان یکی دیگه باشه که قبلا نوشته شده )
امیدوارم ازش لذت ببرین.
من که خودم خیلی دوسش دارم :)
بوس
- سافت.

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Oct 23, 2020 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

when flowers speak [L.S]Where stories live. Discover now