به محض خارج شدن کیونگسو از آشپزخونه -که با بیرون فرستادن "هوف" بلند و کشیده ش از غرای لوهان، همراه بود-، بکهیون هم از جاش بلند شد و حینی که دستاش رو روی صورتش میکشید لوهان رو مخاطب گرفت
- یادت نره هانیولو دیدی مثلا شوکه شی..
لوهان که شعلۀ گاز رو خاموش میکرد آهی کشید و پیشبندش رو روی صندلی انداخت
لوهان- بیا بریم که خودت یه دردسری و بچه ت یه دردسر دیگه..
البته که همۀ این ناز و اداهاش، بمحض دیدن هانیول بدل به یه "خدایا"ی بلند مثلا شوکه شد و باهاش به پهلوهای هان یورش برد و محکم بین بازوهاش بالا کشیدش..
لوهان- کجا بودی کلوچۀ من؟ وقتی این بابا کوتوله ت گفت نیومدی داشتم دق میکردم.. سهون..هان رو دیدی؟
سهون که با اخمای تو هم و موهای پریشون -حاصل زور زدن بی نتیجۀ دوتایی شون با کای واسه درست کردن ایکس باکس- تازه از دست دادن با چان فارغ شده بود، رو به هانیول کرد
سهون- هان..فکر کردم نیومدی عمو..میخواستم از خیر درست کردن ایکس باکسم بگذرم..
هانیول تو بغل لوهان دست و پایی زد
هان- نــه..خراب شده؟ توروخدا درستش کنین..
تا نهایتا لوهان با قیافه ای جمع شده گذاشتش پایین
لوهان- بچه جان داره سر به سرت میذاره..کاش قبل از اینکه بچه رو اینجوری اذیت کنی یکم فکر کنی سهون..
و چشم غره ای هم تنگ اعتراضش به سهون زد و درجوابش سهون سکوت کرد..کاملا عجیب! چون سهون حتی نگاه گرفت و سر پایین انداخت و حینی که مثل پسربچه های خطاکار ساکت پیش کای برمیگشت، چانیول رو هم دنبال خودش میکشید..
- با سهون چیکار کردی که اینقدر مظلوم شده؟
لوهان پوزخندی زد و به کیونگسو که انگار همین سوال رو داشت که نظرش جلب شده بود، نگاه کرد
لوهان- مظلومی که سهون باشه! خدا خودش شاهده یکی این مظلومه یکی من..ایشون در حال حاضر بدجوری دستشون زیر سنگ منه..بخاطر همین فقط جوانب احتیاط رو رعایت میکنن..
گفت و تمام اون بعداز ظهر رو مثل صحنه هایی از فیلم به یاد آورد..تک به تک لبخندایی که درست از لحظۀ برگشتن سهون تا همون دم رسیدن کای و کیونگسو، هرموقع سهون بهش نگاه میکرد تحویلش میداد..لبخندایی که اصلا رنگ مهربونی هایی که میکرد -مثل گرفتن لباسای سهون از دستش یا آوردن یه فنجون چای گرم اختصاصی- رو نداشتن و اتفاقا بوی تهدید میدادن..
و بکهیون میتونست حس کنه لوهان چیکار کرده..ولی خب شاید تنها علت تهدیداش رو کمک نکردن سهون واسه این دورهمی میدونست..درصورتی که فقط خود لوهان و سهون میفهمیدن تهدید لوهان، اصلا و ابدا یه تهدید ساده که بشه به راحتی ازش گذشت نبوده و نیست..چون باز هم فقط همون دوتا از شب قبلی که باهم داشتن خبر دار بودن..
YOU ARE READING
[ℭ𝔬𝔪𝔭𝔩𝔢𝔱𝔢𝔡] ༄𝓐𝓰𝓪𝓲𝓷 -𝓪𝓯𝓽𝓮𝓻𝓼𝓽𝓸𝓻𝔂࿐
Romance👶Couples: Chanbaek▪️Hunhan (side)▪️Kaisoo (side) 👶Genre: Romance▪️Mpreg▪️Smut 👶Author: Evin 👶Description: چند ماه از تشکیل سه تا خانواده کوچیک داستان میگذره.. اما اعضای هرسه، هنوز واسه رسیدن به آرامشی که آرزوشو دارن، در تلاشاند و اتفاقای جدیدی...