یونگی سر جاش بهت زده ایستاد. این... یه اعتراف بود یا باید برداشت بد میکرد؟ این یه اعتراف لعنتی شیرین بود یا یه تحقیر تکراری تلخ؟
تهیونگ برگشت و رفت.
یونگی تو چشم هاش اشک جمع شده بود. لی لی اینو داشت نه؟ این تهیونگ رو داشت و گذاشت رفت؟ این لذت... این حس... این مخدر پردرد لذت بخش که بدبختانه معتادش میشدی و به قیمت خونت هم حاضر نبودی ازش دست بکشی.
لباش میلرزید. از چشم چپش قطره اشکی خودش رو به بیرون پرتاب کرد تا صورت نرمش رو نوازش کنه.
+دقیق تر نگاه میکردی جناب کیم. تو چشمام... به جز تو هیچکس نیست. چجوری حتی وقتی ازم تعریف میکنی هم خودخواهی؟
***
یونگی که کمی آروم تر از چنددقیقه پیش بود، سوار ماشین شد و تهیونگ حرکت کرد.
به سمت هتل پلنت میرفتن و منتظر انبوه جمع خبرنگارا، حسودا، رقبا و دوست ها بودن._پدرم... توی جمع باید بهش احترام بزاری یون.
+اوهوم.
_از...
لعنت... چقدر این چندسال ابراز رو سخت کرده بود.
یونگی با نگاهی که اغواگرانه بود با اون آرایش، بهش خیره شد.
_از پیش من زیاد دور نشو.
+چرا؟
ماشین رو پشت چراغ قرمزرنگ نگه داشت.
_اینجور مهمونیا. خطرناک هستن.
+من رئیس بخش طراحی شرکتم. به چه علتی باید کنار پسر مدیرعامل بمونم؟! چه دلیلی دا..
تهیونگ ناگهانی برگشت سمت یونگی.
_من پسر مدیر عامل یا هر کوفت دیگه ای نیستم. من سالهاست یتیمم. اوکی؟ مادرم که نمیدونم کجاست... پدرم هم...
+باشه... سعی میکنم.
با نزدیک شدن ماشین، به هتل پلنت، خبرنگار ها به سرعت نور خودشون رو به کناره های میله های استیل کناره های فرش قرمز رسوندن.
صدای عکس گرفتن هاشون پیچیده بود. این ها... خیلی بیشتر بودن.
تهیونگ خواست در رو باز کنه که یونگی مانع شد.
_لطفاً یه لحظه صبر کن.
تهیونگ در رو بست و یونگی گوشیش رو درآورد و با نگه داشتن روی عدد یک تماسش وصل شد._سلام مامان. خوبی؟ بابا خوبه؟ عمه خوبه؟
صدای گوشی بلند بود و تهیونگ به راحتی تونست صدای مادر یونگی رو بشنوه.
+سلام پسرم. سلام عزیزم. همه خوبیم. تو خوبی یونگی؟
_ممنون مامان. چیزی نیاز نداری؟
VOCÊ ESTÁ LENDO
𝓶𝔂 𝓪𝓫𝓸𝓻𝓽𝓲𝓸𝓷 𝓲𝓷 𝔂𝓸𝓾𝓻 𝓱𝓮𝓪𝓻𝓽 |Taegi
Fanfic"ای کاش میشد به جای این یک بار، چندبار و با روش های مختلف و دردناک میکشتمت. یک بار مرگ برات کافی نیست... ای کاش... ای کاش میتونستم چندین بار بکشمت..!درست مثل خودت..." سقط من در قلبت : بی دی اس ام، روانشناسی، رمنس،انگست،اسمات Genre :BDSM,Psychology...