MAIYH.ৡ37

722 125 11
                                    

پلاگ سایز متوسط رو کمی دور حفره نبض دار یونگی حرکت داد ولی واردش نکرد.

دلش عجیب میخواست که همین الان رابطه رو شروع کنه اما زود بود.

پلاگ رو دورانی آروم نزدیک حفره یونگی کرد و داخل برد. پلاگ سایز متوسطی بود.

بادستش باسن یونگی روکمی مالش داد و چند اسپنک آروم بهش زد.

_میخوای یکم بازی کنیم؟

زیر شکمش احساس تحریک شدگی داشت و میدونست که حالا عضوش هم حساس شده. وقتی پلاگ رو به یونگی میمالید صدای برخورد اون با پوست سفید یونگی باعث ایجاد این حس شده بود.

از جاش بلند شد و شلاق نازکی برداشت.

_دلت براش تنگ شده نه؟

شلاق رو نگاهی کرد.

_دلت..

اون رو به شدت روی پوست یونگی فرود آورد.

_براش تنگ شده؟

جوری اون رو تو دستش فشرده بود که لبه تیز دسته شلاق قسمت میانی انگشت اشاره‌اش رو زخمی کرده بود. در حالی که یونگی غرق لذت میشد، تهیونگ سخت در عذاب بود. جاشون عوض شده بود..!

فقط ضربه های سریع میزد که بگذره زودتر...که قلبش بیشتر ازاین جراحات چندبرابر دردناکتر از اون شلاق روتحمل نکنه. پوست سفید یونگی سرخ و
ملتهب بود و از صداهایی که از ته گلوش به بیرون میومد، میشد فهمید که داره نهایت لذت رومیبره.

شلاق رو همونطور رها کرد و جلو رفت. لباسهاش روکامل از تنش خارج کرد.

همونطور که یونگی به پشت خوابیده بود ولی پایین تنش به سمت بالا بود، پلاگ رو به آرومی خارج کرد و بعد عضو کمی خیس شدش رو به حفره یونگی فشرد و ذره ذره واردش شد.

آه بلندی کشید وبعد گرفتن پهلوهای یونگی ضربات عمیقش رو شروع کرد. حین حرکت آروم دستش رو برد و دست راست یونگی رو بین انگشتهای کشیدش فشرد.

تا یونگی احساس کنه غیر این دام که حالا باهاش سر و کارداره، تهیونگی هم
وجود داره که دستشو بگیره. تهیونگ دست مشت شده یونگی رو میفشرد و مطمئن
بود وقتی که به پوست آسیب دیده و ملتهبش برخورد میکنه خیلی باعث دردش میشه. اما اون مجبوربود.

به ارگاسم که رسید، عضوشو بیرون کشید و بلافاصله رینگ رو از عضو یونگی جدا کرد تا کامش خارج شه. یکی از طناب‌ها رو برید و از اتاق خارج شد وبه سمت اتاق خودش رفت.

در رو که کوبید، مشتش روبه شدت روی دیوار فرود آورد. دیوار کنار در اتاقش شاهد جای چهار انگشت تهیونگ بود. اونقدر حالش خراب بود که
درد انگشتاش براش محو شد.

به سمت حموم اتاقش رفت و واردش شد. دوباره صدای کوبیدن درتو گوشش پیچید.

عصبانی بود. از خودش. از یونگی. از همه..

 𝓶𝔂 𝓪𝓫𝓸𝓻𝓽𝓲𝓸𝓷 𝓲𝓷 𝔂𝓸𝓾𝓻 𝓱𝓮𝓪𝓻𝓽 |TaegiWhere stories live. Discover now