آمریکا منطقه امن ۲۰ ژانویه 2020
ساعت ۶:۰۰صبحبا شنیدن صدای آواز دلنواز پرندگان و صدای کوبش نوک دارکوب بر تنه های درختان ، ارام چشمان زیبایش را برای باری دیگر گشود.
تارموهای به رنگ شب ابریشمیش ، در زیباترین حالت ممکن روی ملافه سفید رنگ زیر سرش پخش شده بود و تصویری نفسگیر از زیبایی بی همتایش خلق کرده بودن.
پرتوهای کم نور آفتابی که به تازگی خودش را مهمان زمین کرده بود از بین درز کوچک پرده ای که جلوی تابشش را گرفته بود نفوذ کرده و به شکل خطی پر نور و طلایی رنگ بر روی سطح کف چوبی اتاق نقش بسته بود.
سرمای صبحگاهی جنگل ، از شیار های کوچک لای پنجره به اتاق نفوذ میکردند و باعث میشدن که حسی خاص و پارادوکس گونه ای از رایحه های سوزناک سرما در بین گرمای اتاق به تن و پوستش بنشیند و لرزه نرم و لطیفی را مهمان بدنش کنند.
به صورت نامجون نگاه کرد و لبخند محوی زد در دنیای خواب گم شده بود.
اگر میخواست نامجون را بیدار نکند باید خیلی ارام از اتاق بیرون میرفت متاسفانه نامجون خوابی به سبکیه پر داشت که این هم به لطف زندگیشان در سازمان و آموزش های که دیده بودند شکل گرفته بود.
آهسته تنش را بر روی تخت بالا کشید و خیره به فضایه کوچکی که از پنجره قابل دیدن بود به درختان و منظره سبز روبه رویش چشم دوخت.
به دیشب فکر کرد.
شبی که خواب تا سپیده دم به چشمان خسته اش نیامد.
ذهن بازیگوش و پرکارش به هر نقطه از زندگی گذشته و آینده اش سر میکشید.
دیشب شبی بود که با یونگی اسطوره ی کودکی و خاطرات شیرین گذشته نامجون آشنا شد.
تهیونگ دیشب با تنها کمی هم نشینی و صحبت کردن با هوسوک و یونگی پی برده بود که دلیل اصلی اینکه نامجون چرا ان پسر خونسرد که به شکلی ذاتی بسیار ارام بود را دوست داشت، چه بود .
وجود رفتار آرام و مهربان مرد روبه رویش باعث میشد هرکس با دیدنش خود به خود به او احترام بگذارد .
وجود هوسوک و انرژی که هاله ی اطرافش را پوشانده بود باعث میشد که تهیونگ فکر کند مطمعنا پس از گذشت مدت زمانی از آشنایشان بیشتر با او احساس راحتی میکند.
رفتارهای بی خیالانه و بانمکش در اوج خستگی انرژی خوبی به او میداد .
به نظرش هوسوک میتوانست کسی باشد که هر کسی به سرعت نسبت به او و اخلاق جذابش جذب میشد .
هوسوک شخصیت مهربانی داشت که تهیونگ در همان چند ساعت از آن آگاه شده بود .
تمام حرکاتش زیبای خاصی داشتند و حرف های رک و بانمکش با وجود صورت پوکر و لحنی که ازادانه انها را بیان میکرد تهیونگ را به خنده مینداخت و باعث میشد تهیونگ برای دیدن همچین فردی با این اخلاق خاص احساس جدیدی را تجربه کند .
أنت تقرأ
Beauty
أدب الهواةدنیا بزرگ عجیب و زیباست ....چیزی که خیلی ها بهش اعتقاد دارن اما .......اون ها از یه حقیقت بی خبرن ، اون ها نمیدونن که دنیا ، سیاه تر و دردناک تر از چیزی هست که شاید خیلی از آدما تصورش رو میکنن . درد و سیاهی که شاید ، دامن زندگی بعضی از آدمای برگزيده...