.
.
.
هوا گرم بود و خورشید به مهابا در آسمان میتابید ، هیچ ابری به چشم نمی خورد ..دریا بی نهایت آبی اوج می گرفت و به صخره ها می خورد ، هیچ عصیان و خشمی در تلالو سبزش دیده نمی شد ..
همه چیز آروم بود ..
ستون های سفید ِسنگی در آب می درخشیدند و صدای ضربههای پیدرپی فلز و نفسهای دو مرد از پس اونها به گوش می رسید ..
صدای امواج ،
تابش خورشید ،
پرش ها و ضربات ..!حمله ..
دفاع ..
لبخند
حمله ..
دفاع ..
نیشخندکمی نزدیک تر ..
عرقهایی که به آرومی راه شقیقه رو پیش میگرفتند و لب سرخی که هی خیس و به دندان گرفته می شد ..
دستی که ضربه میزد ،
پایی که می رقصید ،
سری که جا خالی میداد و چشمی که مصمم بود !پسر همچنان با وجود نفسنفس زدنها و قطرههای عرقی که از روی بازوهاش سر میخوردند و خطری که هردفعه از بیخ گوشش میگذشت ادامه می داد ..
محکم و پر قدرت نشانه می گرفت
زیرکانه نگاه و حرف میزد ،
و هوشمندانه تر ضربه میخورد ..!البته که هیچ کدوم از ضربه ها ، سخت تر از اون نیشخند مطمئن فرد مقابل نبود ..
ضرباتی قدرتمند که هوشمندانه هدف گرفته میشدند و شوخیهایی پر شتابتر ..
چه منظرهی جذابی میساخت این مبارزهی آزاد و رها ،
در تابلوی تابستانهای که آپولو با سخت کوشی لباسها رو درش کم و بهشون برق انداخته بود ..!این یه اثر هُنری زنده بود و هِنری هیچ وقت از زیبایی های صحنههای اینچنینی سیر نمیشد
نه اگر صحنههای زیباتر و زنانهتری وجود داشت !
همونطور که چشم از حرکات استیو و تیم نمیگرفت انگورهای سرخ و ترد رو داخل دهنش میذاشت و گَهگاه به حرفها و کُری هاشون میخندید و به تیم کمک می کرد ..
اون دو بیشتر از مبارزه بهم تیکه مینداختند ..!
با خنده و شیطنت آشکاری داد زد :
هنری - پای چپش رو بزن ، تیم !
صداش اکو خورد از بین ضربات به تیم رسید ، تیمس یه لحظه نگاهش کرد ..
داشت به عقب تلو تلو میخورد ،
گرم و خسته بود و از شدت ضربه ی قبل کمی گیج می زد پس بدون فکر ناخودآگاه به حرفش گوش و پا رو نشونه گرفت ..صدای بر خوردی محکم و فلزی که روی زمین مرتعش می شد ..
چشمهاش رو جمع کرد و از صحنه گرفت ..
نمی تونست نیشخندش از اون صحنه رو جمع کنه اما ..
اما منکر دردش هم نمی شد :
هنری - اَه .. پسر اون ..
اوچ !!!
VOUS LISEZ
game of eternity (Stony)
Fiction Historiqueوقتی فردی ناشناس بدون اینکه بفهمی وارد زندگیت میشه و دیگه هیچ چیزی دست خودت نیست ...! - چی به سر کسی میاد که توسط بزرگترین جنگجوی یونان اسیر شده ؟! - چه اتفاقی بین شیر و گرگ در میدون نبرد میوفته ؟! بازی (افسانه) ابدیت ! ژانر : تاریخی ، فانتزی ، درا...