" چی؟ وات د هل؟ فقط سه روز نبودم و اون سونگ مین لعنتی دست به کار شده؟ پس شما چه غلطی می کردین؟.. آه خدایا! چند ساعت دیگه اونجام و بهتره که همه توی جلسه باشن."
گوشی و با عصبانی قطع کرد. اون احمقا نمی تونستن چند روز بدون یونگی شرکتو نگه دارن.
" اینجا کجاست؟ "
به قیافه خواب آلود جیمین نگاهی انداخت و آروم کنارش روی تخت نشست.
" خونه منه."
"اوه!"
در حالی که اطرافشو با چشماش بررسی می کرد، سرشو روی پای یونگی گذاشت و دوباره چشماشو بست.
" باید برم جیمینا! "
" کجا؟ "
صورتشو به شلوار یونگی مالید. یونگی لبخندی از این حرکتش زد و موهاشو بهم ریخت.
" یه سری مشکلات توی شرکت به وجود اومده. باید زودتر برم. "
" باشه. پس منم میام. "
"چی؟ مطمئنی؟ "
" آره. کاری ندارم اینجا. فقط باید قبلش از بقیه خداحافظی کنم. "
" باشه. پس برو خونه و وسایلتو جمع کن. من میام دنبالت. "
در تایید چشماشو یک بار باز و بسته کرد.
با حس درد روی باسنش صورتشو به سمت یونگی برگردوند." یا! مین یونگی! تو همین الان به من اسپنک زدی؟ "
با خوردن یه اسپنک دیگه با چشم های گرد بهش زل زد.
" منتظر زمانیم که بتونم بیشتر اسپنکت کنم. "
به نیشخند روی لبای یونگی نگاه کرد. چیزی که توی ذهنش بود و سریع به زبون آورد.
" تو کینک اسپنک داری؟ "
یونگی شونه ای بالا انداخت و به جیمین نگاه کرد.
" فاک! "
***
" چی؟ اون شین لعنتی چطور تونست حتی به خودش اجازه انجام همچین کاریو بده؟ - "
" قربان سهاممون داره افت پیدا میکنه."
چند ثانیه بیشتر تا مرز منفجر شدن یونگی باقی نمونده بود.
" فقط همتون گمشین بیرون."
دادی زد و همه از ترس سریع اتاقو خالی کردند.
چندتا نفس عمیق کشید و سرشو با انگشتاش ماساژ داد.
YOU ARE READING
𝕹𝖞𝖈𝖙𝖔𝖕𝖍𝖎𝖑𝖎𝖆ঔৣ
Short Story" چقدر تغییر کردی." " آدما در طول زمان تغییر میکنن." " احساساتشون چی؟ احساساتشونم تغییر میکنه؟ " " بستگی به اون فرد داره که چجوری توی خاطرات و ذهن یکی موندگار بشه. " ❖︎ اسم: Nyctophilia ❖︎کاپل اصلی: یونمین ❖︎کاپل های فرعی: نامجین، ویکوک ❖︎ژانر: روم...