ep 2

547 135 12
                                    


-بلند شوو دیگه خواب مرگهه

+حالا خوبه تو ماشینم کپتو گزاشته بودی

خوابش با صداهای نه چندان مهربون بالا سرش سبک شد

یکم مونده بود ویندوزش بیاد بالا که حس کرد کل صورت و گردنش خیس شد

چشماش یهو گشاد شد و از جا پرید..

بالا سرش لوهان بطری به دست و کریس با نیش باز ذوق زده ای دید که بهش زل زده بودن..

اب دهنش قورت داد:

گفته بودم ازتون متنفرم؟

کریس که مطمئن شد دیگه نمیخوابه از تخت دو طبقه پایین پرید:

تقریبا روزی دوبار یاداوری میکنی

لوهان داد زد:

میخواستی همون دفعه اول که صدات میکنم مثل ادم پاشی که به سلاح سرد رو نیارم

بکهیون دستی تو صورت خیسش کشید:

دوس داشتی یه دست و یه چشم نداشتی ولی شعور داشتی

صدای خنده کریس از پایین تخت بلند شد و بکهیون میتونست قسم بخوره ک الان چشماشو داره رو هم فشار میده و با دهنی که تا ته باز کرده بلند میخنده..

+خوبی بهت نیومده بدبخت.. حالا از فردا باید ساعت چهار صبح پاشی بری سر پست نگهبانی بدی عالیجناب پرنسس

لوهان گفت و بکهیون شوکه بهش نگاه کرد: چی؟

لوهان شونه ای بالا انداخت..

همون‌لحظه ییشینگ وارد سالن شد و میزبان نگاه غمناک بکهیون:

-هیونگ این چی میگه؟
ییشینگ خنده ای کرد‌..

+نگران نباش بک..من حواسم بهتون هست..

کریس سمتش برگشت:

بریم یه گشتی بزنیم

ییشینگ چیزی یادش اومد:
پس تا شما بپوشید من برم کارتتو بگیرم..

و از سالن خارج شد..

بکهیون که سیصد درجه به چپ متمایل شده بود و بدنشو میکشید یهو متوقف شد و خمیازش نصفه موند..

-وای اخ جون..

و زودتر از همه لباسشو با یکی دیگه از فرمای نازکشون عوض کرد و جلوتر از همه جلوی در خروجی اماده بود:

بدوعییییید دیگههههه

°●●●●●●°


هرسه دست در جیب از خوابگاه خارج شدن..

بکهیون جلوتر از همه میرفت و اطرافو دید میزد:هیونگ کو؟

-رفت غذاخوری..

بکهیون به توجه به ادامه ی حرفش برگشت سمتش:

اووووووو غذاخوری داره؟

•Be MINE,SOLDIER•                                         °°|مال من باش،سرباز|°°Donde viven las historias. Descúbrelo ahora