🔞Yoonkook & Girl🔞

4.2K 238 57
                                    

صدای فریادش شیشه های آپارتمان نچندان کوچیکشون رو لرزوند.

_چندبار گفتم سونگبین عوضیه یونگ؟! چندبار گفتم هق نداری باهاش بری بار؟

یونگی اما مثل همیشه با آرامش ذاتیش به چشم های درشت و عصبی دوست پسرش خیره شده  و بی توجه به حرف هاش درباره ی اینکه چقدر مژه های فاکیش قشنگه، فکر می‌کرد.

_دارم با تو حرف میزنم! نکنه کر شدی؟
پوست لبش رو جوید و یه قدم به کوک نزدیک تر شد.

_منم هربار بهت گفتم بیخودی شلوغش میکنی... اون فقط یه دوست قدیمیه.

خشم جونگکوک به مرحله ی انفجار رسیده بود و بدنش درست مثل یه بمب ساعتی عمل می‌کرد.
اگه یونگی یکم دیگه به این لجاجت و سرتق بازی هاش ادامه می‌داد ، حتما اتفاق بدی میوفتاد و کوک ابدا نمیخواست به بیبی کوچولوش آسیب بزنه.

سوئيچ هیوندای مشکی رنگش رو برداشت و قبل از بیرون رفتن با همخونه ی سابقش تماس گرفت.
"سلام لنا! خیلی وقته ندیدمت دارلینگ... نظرت چیه امشب تو کلاب همیشگی ببینمت؟!"

از عمد بلند حرف میزد تا گوش های تیز یونگ همه چیز رو بشنوه.

"پس میام دنبالت.."
همون طور که با گوشی حرف میزد و نیشخند اعصاب خورد کنی گوشه ی لبش جا خوش کرده بود، نیم بوت های چرمش رو پوشید و از خونه خارج شد.

" خفه شو دردسر کوچولو... اگه مجبور نبودم بهت زنگ نمیزدم."

با کج خلقی ادامه داد و موتور رو روشن کرد.
"فقط مثل همیشه وانمود کن که یه هرزه ی عاشقی...دیر نکنی!"
******
یه بار دیگه رژش رو توی آینه جیبی و کوچیکش چک کرد و محتوای لیوانش رو مزه کرد.
_جونگکوک اون نمیاد.

ته صداش بغض آشکاری داشت؛ بغضی که حواسِ پرت ِ کوک قادر به تشخیصش نبود و در عوض چشم های درشتش ببرای پیدا کردن ردی از یونگی توی جمعیت می‌چرخید.

_تو یونی رو نمیشناسی... اون حسود تر از این حرف هاست که بخواد منو با کسی قسمت کنه.
ابروهای لنا بیشتر تو هم رفت و تو دلش اعتراف کرد که اگه اونم بود کوکی رو با کسی قسمت نمی‌کرد.

گرچه اینکار رو کرده بود!
اون یه احمق به تمام معنا بود که تو تمام این سال ها عشقش رو خفه و شاهد عشق بازی مرد رویاهاش با معشوقش بود.

_به جای راه انداختن این نمایش بچگانه می‌رفتی درست و حسابی باهاش حرف میزدی.

سینه ی برجسته ی کوک که از دکمه های بازش بیرون زده بود و بوی عطرش، عادی رفتار کردن رو برای اون دختر بیچاره سخت تر و بغضش رو بزرگ تر می‌کرد.

_اوناهاش!
چشم هاش جثه ی ریز یونگ رو جایی نزدیک خودشون شکار کرد و تن ظریف لنا رو بیشتر به خودش چسبوند.
_زود باش بچه...میخوام کاری کنی اون گوش های سفیدش از حرص قرمز بشه.

BTS FunOù les histoires vivent. Découvrez maintenant