همه از اونجایی شروع شد که کیم تهیونگ برادرشو بعد سال ها گم شده بود پیدا کرد ولی تهیونگ احساس برادرانه بهش نداشت حس مالکیت میکرد نسبت بهش!
..........................................
+تو..یعنی واقعا تو برادر واقعیمی
-البته،ولی تو باید ددی صدام کنی جوجه خروس
..........................................
کاپل اصلی:ویمین
...... فرعی:نامجین،سپ
ژانر:دارک،کمی طنز، اسمات،....اند؟
نام:❤𝕌 𝕟𝕨𝕒𝕟𝕥𝕖𝕕 𝕞𝕒𝕣𝕣𝕚𝕒𝕘𝕖🖤
کاپل اصلی: ویمین.سپ.
کاپل فرعی: نامجین
تعداد پارت: 36
وضعیت: تکمیل.
🔞💦بیشتر پارت های این فیک دارای اسمات هست... پس اگر از اسمات خوشتون نمیاد، نخونید..🔞💦
داستان در مورد یک ازدواج اجباری است...
ازدواجی که یک آلفای سلطنتی و خشن رو به یک امگای مهربون و نازک نارنجی میرسونه...
در این بین تهیونگ که عاشق یک نفر دیگه است با این ازدواج مخالفت میکنه و به هر طریقی جیمین رو اذیت و مورد تجاوز قرار میده و....
در این میان یک نفر به دنبال انتقام از خانواده ی کیم هست... یعنی اون شخص کیه؟!
چطوری میخواد از خانواده ی کیم انتقام بگیره؟!
_._._._._._._._._._._._ ._._._._._._._._._.
جیمین و تهیونگ دوتا دوست و هم اتاقی...
اتفاقات و مشکلاتی که باهاشون دست و پنجه نرم میکنن...
و ایا فقط دوست هستن؟
Couple: Vmin,Hopv,Namjin
ژانر: روانشناسی، عاشقانه، روزمره، مرموز، طنز، اسمات
﹝جفت مقدر شده﹞
+خدایان اشتباه میکردند... خوبی و بدی همو کامل نمیکنن بلکه همو ذره به ذره از بین میبرن من باید نابود شم تا تو کامل شی تهیونگ
کاپل اصلی:ویمین
ژانر: تاریخی(اروپایی نه چوسان) سلطنتی اسمات تخیلی رمنس
وضعیت:فصل اول اتمام یافته، فصل دوم درحال اپ
نویسنده:پارک کارینا
+:چرا باید گیر این آدم های بی رحم بیفتم
پسری که مجبور میشه بجای پدرش بدهی بپردازه اونم به بزرگ ترین باند مافیای شهر...
🔞
(کامل شده )
ژانر : اسمات ،کمی طنز ، عاشقانه، مافیا ، جنایی
کاپل اصلی : ویمین
کیم تهیونگ الفایی که هنوز نتونسته عشق گذشته خودشو فراموش کنه و هر روزِ خودشو، با دلتنگی برای امگاش میگذرونه....با تمام حسرت ها و درد های نبودنش......
جوری که تمام محبت عشق رو از قلبش بیرون کرده....
یعنی روزی میرسه که دوباره احساساتش بیدار بِشن؟
میتونه اون عکس ها و خاطراتو کنار بزاره؟
دوباره عاشق میشه؟
■□ قسمتی از داستان□■
نامجون: هواستون کجاست ؟
پسر که بخاطر درد بیش از حد پاهاش خم شده بود دستشو بالا اورد و ضعیف زمزمه کرد: ب...بخشید.
اما وقتی نگاه پسر بالا اومد.
زمان بین دونگاه متوقف شد.
تهیونگ مستقیم به اون چهره نگاه میکرد.
نفسش حبس شده بود...... این غیر ممکن بود...تپش قلبش!.....اون لرزش.....
حسش میکرد.....
□■□
کاپل: vmin#
ژانر : رمنس _ قسمتی از زندگی _ امگاورس _ اسمات
■□امیدوارم از این داستان لذت ببرین□■