<3
7 stories
papercuts by bluishstory
bluishstory
  • WpView
    Reads 22,545
  • WpVote
    Votes 7,068
  • WpPart
    Parts 49
عشق اتفاق می افته. جونگین با تمام وجود بهش باور داشت و اصلا اهمیت نمیداد عاشق یه افسر پلیس شده در حالی که خودش هنوز دبیرستان رو هم تمام نکرده. افسر دو یه پلیس وظیفه شناس و محترمه که توی گروه تحقیقات و آمار مرکزی مشغول به کاره. عشق اتفاقه همونطور که مرگ.
metanoia by nilsdeardiary
nilsdeardiary
  • WpView
    Reads 954
  • WpVote
    Votes 261
  • WpPart
    Parts 9
metanoia: (n.) the journey of changing one's mind, heart, self or way of life. اگر کنارم باشی، نور می‌تابه به پنجره و باریکه‌ش میشینه به چشم‌های جفتمون؛ آسمون آبی تر میشه و کبوترها به جای پرواز، به سمت ابدیت میرقصن. حال درخت‌های کاج، گل‌های بامبو، بوته های توت‌فرنگی، میشه غیرقابل توصیف ترین حال ممکن. کنارِ تو، من میشم رنگِ زردِ جعبه‌ی مدادرنگی‌. میشم یه موزیک ملایم، یه مزرعه پر از گل آفتابگردون و زنبق بنفش. میشم یه نوشیدنی خنک و شیرین، میشم کلوچه‌ی شکلاتیِ موردعلاقه‌ت‌. میشم دختری که لبخند زدن رو بلده و هیچ چیزی براش فاجعه نیست. از خنده‌ی تو میخندم و تو هم از خنده‌ی من. صدای خنده هامون تا آسمون میره. کنارم میمونی، مگه نه؟
Retro Space Babe by templuto
templuto
  • WpView
    Reads 8,348
  • WpVote
    Votes 1,788
  • WpPart
    Parts 13
هروئینی که دست و پا درآورده، شیره‌ی درخت افرا و کره روی پنکیک، خدای من، بوی نون زنجبیلی و بلوط برشته. کای مثل تمام این‌ها اعتیادآور بود. پوست تیره‌ش زیر نور کمِ ماه، کمی آبی شده‌بود و دسته موی سرکشش دوباره روی پیشونی‌ش افتاده‌بود. زمزمه کرد "برنامه دارم برای یه مدت قابل پیش‌بینی آزارت بدم، فضایی کوچولو" و دوباره لبخند گرمی تحویلم داد. KAIHUN • CHANBAEK Surfing in the 80s.
➷𝐓𝐡𝐞𝐁𝐨𝐲𝐍𝐮𝐦𝐛𝐞𝐫𝟓𝟎𝟔➹  by Kimtellin
Kimtellin
  • WpView
    Reads 40,745
  • WpVote
    Votes 6,598
  • WpPart
    Parts 40
بیون بکهیون عاشقِ عدد ۵۰۶ بود، اولین دلیلش این بود که تو شِش مِی به دنیا اومده بود و دومین دلیلش هم‌ این بود که یه جایی، احتمالا تو یکی از سایت‌های مزخرف پیشگویی، خونده بود ۵۰۶ بهترین عدد شانس دنیاست؛ کسی که شماره اش ۵۰۶ ـه خودمونیه، صمیمیه، صبور نیست ولی کنجکاو و باهوشه. بکهیون فکر میکرد خیلی خودجوش و بانمکه و میتونه راحت مردم رو بخندونه. فکر میکرد معاشرتیه و کارش تو جذب کردن دخترا به خودش عالیه. ولی اون فقط 'فکر' میکرد. اون احمق چیزی نبود جز عنق‌‌ترین، عوضی ترین، لوس‌ترین، حسود‌ترین و رو اعصاب ترین پسرِ مو فرفری‌ای که تو کلِ عمرت دیده بودی و متاسفانه این پسر شماره ۵۰۶ شده بود همسایه ای که درست تو واحد شماره ۵۰۶ روبروییت زندگی میکرد و قرار بود هر صبح و هر شب نگاهت به ریخت عنش بیوفته، عذابت بده و روح و روانت رو به بازی بگیره!
Cancer by REDneonlight
REDneonlight
  • WpView
    Reads 38,270
  • WpVote
    Votes 9,189
  • WpPart
    Parts 20
"بکهیون... محض رضای خدا. من می‌دونم که از زندگی چه‌چیزی میخوام. اینکه تو رو داشته باشم، خب؟ اما تو... تو نمی‌دونی. نمی‌دونی چه‌چیزی میخوای. از زندگی، من، حتی خودت! بهم میگی ازدواج کنم و بعد بابتش بازخواستم می‌کنی. من رو می‌بوسی و روز بعد میگی که عشقم احمقانه‌ست. ازم میخوای تمومش کنم و بعد شاکی میشی که چرا ازت دوری کردم... داری من رو به جنون می‌رسونی. داری کاری می‌کنی که از دستت خودم رو خلاص کنم، بکهیون!" [CHANBAEK × KAIHUN] [Angst × Slice of life]
بر اساس حقیقت by NOobMaSTer90609
NOobMaSTer90609
  • WpView
    Reads 3,010
  • WpVote
    Votes 222
  • WpPart
    Parts 10
سلام بازم بکیان😁 بیون بکهیون یه مرفه بی درده تا روزی که عاشق کیم تهیون میشه. دختر خل و چلی که قبلا آنورکسیای خیلی وخیمی داشته و از نظر روحیم حال تنظیمی نداره. مدام با کارایی میکنه که خودشو تو خطر میندازه و دکتر هم نمیره. چی میشه اگه بکهیون از دستش خسته شه و بهش بگه بیا بهم بزنیم؟!! ازینجا به بعدشو شما میخونین. + شاید لحن و حرفای بک یکم بره رو مختون، بهش حق بدین کلافه است. ++ داستان شادی نیست. اگه میخونین و حالتون بد میشه نخونین باشه؟ +++ مهمونی اول خونه ی یکی از دوستای مشترکشونه و یکم رسمی تره. ++++ مثبت هجده هم هست.