Beauty
8 historias
Nude Artist [L.S] por mobina_k_h
Nude Artist [L.S]
mobina_k_h
  • LECTURAS 7,981
  • Votos 1,850
  • Partes 9
(Completed) :"پس واقعا تنهایی؟" :"چطور؟" :"تو دومین نقاشیت گفتی خرگوش نماد عشق و اهمیته و تا آخرین تابلو، من سی و دو تا خرگوش فراری دیدم." نگاهم را سمت دیوار برگرداندم و تعجب کردم که چطور به این موضوع دقت نکرده بودم... درون بیشتر تابلو ها ردپایی از حضور خرگوش بود. حتی پرت ترین نقطه ی تابلو، فضایی برای فراری دادن خرگوش داشت. و این من را غمگین می کرد. :"اوه.. متوجهشون نبودم." :"میفهمم." محتوای حساس : اثراتی از آسیب جسمی و خودکشی
Smultronstället "Larry" por fookinglost
Smultronstället "Larry"
fookinglost
  • LECTURAS 2,702
  • Votos 551
  • Partes 11
جنگل، خیلی بزرگتر از اون دوتا پسر و علاقه آبی رنگشون بهم بود‌. اما وقتی جوونی و کسی رو دوست داری همه چیز حول محور شما دو نفر میچرخه. آپ: متوقف شده.
Hanahaki[L.S] por mansurepotter
Hanahaki[L.S]
mansurepotter
  • LECTURAS 10,337
  • Votos 3,135
  • Partes 18
مثل زخم، مثل درد، مثل ماه نصفه و نیمه. [Completed]
FALLING~larry~ por mbna_oned
FALLING~larry~
mbna_oned
  • LECTURAS 6,440
  • Votos 1,529
  • Partes 11
\completed/ و از همان صبح به بعد، دیگر افتابی برایش طلوع نکرد. خنده ایی به سراغش نیامد. "جانش"او را ترک کرده بود و جسمش، بیهوده زندگی میکرد تا به پایان برسد... Larry story
28 Days [L.S] por MakeRainbow
28 Days [L.S]
MakeRainbow
  • LECTURAS 22,415
  • Votos 6,296
  • Partes 32
"شاید هدف فقط کشیدنش بود. ولی نه روی کاغذ، روی قلبم." Highest Ranking : #1 in boy×boy #5 in shortstory
King Of My Heart~L.S[Completed] por gisustylinson
King Of My Heart~L.S[Completed]
gisustylinson
  • LECTURAS 79,960
  • Votos 13,794
  • Partes 44
و عشق، بی هیچ ریشه ای، می روید در قلبِ تو... بی هیچ نجوایی، فریاد میکشد و حل میشود میانِ سرخیِ رگ هایت... ___ اواخر قرن هجده میلادی. سلطنت...دیدار...مرگ...سرنوشت... و جرقه ی عشقی نافرجام. بهار97
Legionnaire(L.S) [Completed] por mahsaf79
Legionnaire(L.S) [Completed]
mahsaf79
  • LECTURAS 382,937
  • Votos 50,890
  • Partes 64
" دوتا زندگی واسم ساختی : زندگی فوتبالی ، زندگی پر از عشق"
•Fading• [L.S]  por SeTaRe4
•Fading• [L.S]
SeTaRe4
  • LECTURAS 217,464
  • Votos 31,753
  • Partes 48
[Complete] لویی زیبایی رو، ترکیب رنگ‌ها و جنس‌های مختلفی که حس ظرافت رو درون آدم‌ها به‌وجود میارن، میشناسه. اون درحالی که داره توی دانشگاه فشن میخونه، هر روز این ترکیب‌ رو میبینه. برش لباس‌ها، رنگ پارچه‌ها، پیچیدگی‌ طرح‌ها، همهٔ این‌ها کنار هم قرار میگیرن تا یه‌چیز زیبا رو بسازن. ولی وقتی که یه دانشجوی علوم با پاهای بلند و لبخندی که چال‌ گونه‌هاش رو به نمایش میزاره قبول میکنه که مدل لویی بشه، لویی میفهمه که تازه زیبایی رو پیدا کرده. هری فکر میکنه لویی فقط به کسی نیاز داره که بهش ثابت کنه چقدر زیباست. °Persian Translation°