...
4 stories
𝗵𝗲𝗹𝗹𝗯𝗼𝘆|𝐊𝐎𝐎𝐊𝐕 by lika_kpop
lika_kpop
  • WpView
    Reads 41,746
  • WpVote
    Votes 6,124
  • WpPart
    Parts 19
سادس اون یک شیطان بود ولی وقتی یه فرشته اومد تو زندگیش همه چیز فرق کرد Couple➪︎kookv yoonmin Genre➪︎Romance Fantasy
 Kookv My Painful Heart🖤 by foxsism
foxsism
  • WpView
    Reads 22,289
  • WpVote
    Votes 2,630
  • WpPart
    Parts 10
خلاصه : رئیس پک خون آشام ها باید برای قویتر شدن پک با یه امگا ازدواج کنه و خون اشاما نمیتونن از گرگینه ها تغذیه کنن اما... اما کوک قلبش یکی دیگه رو .... سرنوشت با امگایی که قراره با یه خون آشام زندگی کنه چه خواهد کرد؟!... اصلا گرگ‌و خون اشام ها میتونن باهم زندگی کنن؟ ژانر:امگاورس/درام/رمانتیک/سَد/خشونت/اسمات خواهش میکنم کسایی که از شیپ ویکوک و داستانای یائویی خوششون نمیاد نخونن مرسی عشقا💜🔞🍫 وضعیت آپ : هر آخر هفته کاپل اصلی : ویکوک🔞 نویسنده: یک فرد سادیسمی✌🦊 #vempire #sad #deep #vk
ᴍʏ ᴡᴏʟғ ʙᴏʏғʀɪᴇɴᴅ by Klynova
Klynova
  • WpView
    Reads 16,926
  • WpVote
    Votes 2,051
  • WpPart
    Parts 14
ᴍʏ ᴡᴏʟғ ʙᴏʏғʀɪᴇɴᴅ او فکر می‌کرد تنهاست. تا اینکه با تهیونگ آشنا شد - پسری که انگار از قبل می‌دونست چه کسیه، کجا بوده، و ازچه چیزی می‌ترسه. وقتی جونگ کوک تو مشکل افتاد، اولین کسی که اومد، همون بود. بدون فریاد. بدون توضیح فقط یه دست گرم تو تاریکی حالا می‌فهمه: شاید بعضی آدم‌ها نجات‌دهنده نیستن شاید بعضی آدم‌ها، همیشه نجات‌دهنده بودن ɢᴇɴʀᴇ: ʀᴏᴍᴀɴᴄᴇ, ᴡᴇʀᴇᴡᴏʟғ, ᴍʏsᴛᴇʀɪᴏᴜs, ᴀɴɢsᴛ ᴍᴀɪɴ ᴄᴏᴜᴘʟᴇ: ᴛᴀᴇᴋᴏᴏᴋ sɪᴅᴇ ᴄᴏᴜᴘʟᴇ: ʏᴏᴏɴᴍɪɴ ⚠️ در حال ادیته و هر هفته چند پارت آپلود میشه. بهش عشق بدین🦋
Black Rose🥀 by Thek4Dib
Thek4Dib
  • WpView
    Reads 6,286
  • WpVote
    Votes 1,186
  • WpPart
    Parts 35
~رز مشکلی🥀~ ~فیک بلند~ ~ویکوک، نامجین~ ~درام، رمنس، تخیلی~ ~روز‌های آپ: سه‌شنبه‌ها~ نفس نفس میزد. خون قرمز‌رنگش مثل لباسی زننده بدن زخمی و کبودش رو پوشانده بود. اما طرف دیگه‌ی اون در لعنت شده جونگ‌کوکی ایستاده بود که با هر نفس دردناک تهیونگ حس میکرد بغض توی گلوش داره بزرگ‌تر میشه :《خب، تصمیمت چیه؟ میمونی و عذابش میدی یا میری و میذاری با آرامش زنده بمونه؟》 چشماش رو بست و قطره‌های اشک روی گونه‌هاش رها شد. :《مگه انتخاب دیگه ای هم برام گذاشتین؟ شنیده بودم برای عاشقی کردن باید فداکار باشی اما این...نامردیه》 پوزخندی روی لب های مرد نشست :《باید قبل از اینکه قلب احمقتو به یه عنصر ممنوعه میباختی فکرشو میکردی. ناتوان‌تر از اونی که بتونی نجاتش بدی؛ یه عنصر آب بی‌عرضه.》 چقدر شنیدن حقیقت در اون لحظه دردناک بود. چقدر سرنوشت ناجوان‌مردانه بازی میکرد :《باشه من دلش رو میشکنم و ترکش میکنم. نه بخاطر شما عوضی‌ها. برای اینکه از جونم برام عزیز تره و نمیخوام موجوداتی مثل شما حتی بهش نگاه کنین.》 و این جمله پوزخند مرد تو پررنگ تر کرد.