nazanin098
- Reads 8,307
- Votes 727
- Parts 14
چهار روز بود که با کوک اشنا شده بود و حسی که از همون روزه اول تو دلش به وجود اومده بود قوی تر شده بود ، وقتایی که کوک لمسش میکرد و ، میخندید ، باهاش حرف میزد اون حس رو احساس میکرد ، تقریبا دو روز دیگه باید به سئول بر میگشت و دیگه نمیتونست کوک رو ببینه ، دلش میخواست به احساسش اعتراف کنه ، ولی میترسید ، میترسید از دستش بده و حتی نتونه ببینتش
بالاخره از فکرش بیرون اومد و از تخت بلند شد داشت سمته حموم میرفت که با زنگ گوشیش متوقف شد
_ سلام تهیونگ ، امروز برایه ازمایش میرفتی؟
_ سلام ، یهویی بود ولی اوهوم
@$@$@$@$@$$@$$@$@@$@$@$@$@
کاپل اصلی: کوکوی
کاپل فرعی: یونمین ، نامجین
بازیگران(😂 چی بگم خو؟): جونگکوک، تهیونگ، جیمین، یونگی، هوسوک، نامجون، سوکجین
ژانر: اسمات، روزمره، کمدی، جنایی( یه ذره کم )
نمیدونم چند پارت میشه، ایدش یهو به ذهنم رسید
امیدوارم خوشتون بیاد و بگم سد انده:)
بوص بای😚👋