AidaRiahi's Reading List
147 stories
𝘐 𝘏𝘢𝘵𝘦 𝘠𝘰𝘶 by ukiyostory
ukiyostory
  • WpView
    Reads 34,959
  • WpVote
    Votes 6,754
  • WpPart
    Parts 39
─نام فیکشن:࿐🥀I Hate You🥀࿐࿔ ─کاپل: ییـــژان ─ژانر: امپرگ، اسمات، ازدواج تعیین شده ─نویسنده: ɪɴꜰɪɴɪᴛʏʟᴍ44 ─مترجم: Hani🍓💫 ─روز آپ: شنبه ─وانگ ییبو بدنام ترین و بی رحم ترین پسر دانشگاه و شیائو ژان یه پسر شاد و سرزنده و آروم! وانگ ییبو نه تحمل شیائو ژان رو داره و نه دلش میخواد حتی یک بار هم که شده اسمش رو از زبونش بشنوه! توی این دنیا از هیچکـس و هیچ چیز به اندازهی پسری به نام شیائو ژان و لبخند درخشانش متنفر نیست. شیائو ژان هیچوقت دلیل این تنفر رو نفهمید. بارها سعی کرد تا باهاش حرف بزنه اما هربار رفتار سرد وانگ ییبو باعث وحشتـش میشد. واقعا احساسی که وانگ ییبو داره تنفـر محضه یا یه تئوری دیگه پشت این نفرت هست که هیچکس حتی شیائو ژان هم خبر نداره؟ ➥All rights reserved to the original author and we are just translator of this work and permission to translating has already got.
ENCOUNTER by ukiyostory
ukiyostory
  • WpView
    Reads 31,957
  • WpVote
    Votes 7,511
  • WpPart
    Parts 52
─نام فیکشن:࿐🐺ENCOUNTER🐺࿐࿔ ─کاپل: ییـــژان ─ژانر: امپرگ، اسمات، خون‌آشامی گرگینه‌، رومنس، فانتزی ─نویسنده: ᴋɪᴍɴɪᴇʟʟᴇ88 ─مترجم: ꜱᴇʙᴀꜱᴛɪᴀɴ ─روز آپ: 5 شنبه ─یک بار ییبوی ده ساله توله گرگی رو دید که داشت وارد جنگل می‌شد، تا زیر نور ماه کامل دنبالش کرد و وسط راه متوقف شدن. توله گرگ متوجه حضورش نشده بود و به بچه‌ آدمیزاد زیبایی تبدیل شد. روز بعد، دوباره همون اتفاق افتاد. این اتفاق تا چند روز بعد ادامه پیدا کرد تا اینکه یک روز دیگه ازش خبری نشد. پسر تا دیروقت منتظر موند اما حتی پرنده هم پر نمی‌زد. بعد از برگشت به خونه‌‌، مادرش رو مجروح و جنازه‌ی پدرش رو روی زمین دید. بعد مشخص شد که گرگینه‌ها به اونها حمله کردن. از اونموقع از تمام گرگینه‌ها متنفر شد اما نتونست پسربچه‌ی زیبایی که وسط جنگل دیده بود رو جز اونها قراره بده. بعد از گذشت 12 سال، همینطور که کینه‌ی دیرینه‌‌ای که نسبت به گرگینه‌ها داشت تو دلـش حمل می‌کرد، بین خوناشام‌ها تبدیل بهترین قاتل گرگینه‌ها شد، قاتلی که هیچوقت نه دست پلیس‌های آدمیزاد بهش رسید و نه دست گرگینه‌ها. اما یک روز بهش ماموریت داده شد تا یه گرگینه رو بکشه، یه گرگینه‌ی درجه‌ یک که خیلی از اونها رو کشته بود. اما ییبو موفق به انجام مامویتش میشه؟! ➥All rights reserved to the original
ะ𝗪𝗵𝗲𝗻 𝗪𝗲 𝗪𝗲𝗿𝗲 𝗪𝗮𝗹𝗹𝗳𝗹𝗼𝘄𝗲𝗿𝘀⥽ by ukiyostory
ukiyostory
  • WpView
    Reads 4,077
  • WpVote
    Votes 746
  • WpPart
    Parts 5
─نام فیکشنะ𝗪𝗵𝗲𝗻 𝗪𝗲 𝗪𝗲𝗿𝗲 𝗪𝗮𝗹𝗹𝗳𝗹𝗼𝘄𝗲𝗿࿐࿔ ─کاپل: ییـــژان ─ژانر: امگاورس، اسمات، فلاف ─نویسنده: ʏɪɴ_ᴄʜɪ ─مترجم: ꜱᴇʙᴀꜱᴛɪᴀɴ ─وضعیت:Full ─شیائو ژان درست روز تولد سی سالگیش با قدرتی از خواب بیدار شد که هیچوقت تقاضا نکرده بود و حالا هم نمی‌خواست. هرچند شاید با یهویی نزدیک شدنـش به وانگ ییبو، کراش و همکار چندین ساله‌اش، این نفرین تبدیل به یه نعمت می‌شد! وانگ ییبو دستـش رو سمت شیائو ژان دراز کرد و بی صبرانه با تیله‌های تیره رنگ، نگاه عمیق و نافـذی بهش انداخت. شیائو ژان مطمئن بود اگه همین حالا دستـش رو نگیره دچار حمله‌ی قلبی میشه. یه فیک فوق‌العاده جذاب دیگه از نویسنده‌ی داستان "نصف سود، نصف ضرر"🔥✨ ➥All rights reserved to the original author and we are just translator of this work and permission to translating has already got.
𝐌𝐲 𝐃𝐚𝐧𝐠𝐫𝐨𝐮𝐬 𝐇𝐮𝐬𝐛𝐚𝐧𝐝 by ukiyostory
ukiyostory
  • WpView
    Reads 52,339
  • WpVote
    Votes 7,870
  • WpPart
    Parts 30
─نام فیکشن: ࿐࿔⛓MY DANGREUS HASBAND⛓࿐࿔ ─کاپل: ییـــژان ─ژانر: رمنس، اسمات، امپرگ ─نویسنده: FatumaHabuya ─مترجم: Sebastian 🐾🍓 ─وضعیت: Full ─شیائو ژان یه مدرس 22 ساله اس و همینطور به عنوان سخنران انگیزشی تو خیلی از دانشگاه ها ، کالج ها ، دبیرستان های مختلف چین کار می کنه. بخاطر ظرافتـش شناخته شده است و همه دوسش دارن اما خب رازهای خاص خودش رو داره. هیچکس خبر نداره که ژان یه مرد متأهل با یه پسر چهار ساله است.هیچکس نمیدونه همسر ژان، مدیرعامل جوون، دیوونه و منفور مجموعه شرکت‌های "لان"ـه. دانشجوها و بقیه ی سخنران ها تصور میکردن که شیائو ژان یه پسر معصوم و باکره است که منتظر از راه رسیدن شریک زندگیـشه.هیچکس نمیدونه با وجود یه شوهر وسواسی ، دیوونه، حسود و دیوونه ی سکس تو خونه چه چیزهایی رو پشت سر گذاشت. با اینکه دو سال از ازدواج اونها میگذشت اما بخاطر امنیت پسر چهار سالشون، جدا از هم زندگـی می‌کردن. ➥All rights reserved to the original author and we are just translator of this work and permission to translating has already got.
My rain by Horlan1013
Horlan1013
  • WpView
    Reads 552
  • WpVote
    Votes 75
  • WpPart
    Parts 1
شرحی کوتاه از عاشقی. حسادت خودخواهی دلتنگی مالکیت آرامش عشق است. تکشات کوتاه ( ییبو تاپ)
The Blackness That Gave You To Me(Zsww) by Horlan1013
Horlan1013
  • WpView
    Reads 10,946
  • WpVote
    Votes 2,220
  • WpPart
    Parts 30
رویایی که به نظر دست نیافتنی می‌آمد، با روح و قلب شاهزاده بهشتی پیوند خورده بود... شاهزاده ای که در ناز و نعمت فراوان زندگی کرده بود، اکنون در هفدهمین سالگرد تولدش، تنها یک آرزو را تمانا میکرد ، آغوش دلنشین عشقی که از او گرفته شده بود! قسمت هایی از داستان: " فردا قرار است شروعی برای یک طغیان باشد که هیچ کس از آن در امان نخواهد ماند..." " ییبو فردا قراره شاهزاده ها و شاهدخت های زیادی رو ملاقات کنی... " " قانون چرخه سولمیت ها رو که میدونی. با مرگ سولمیت، شخص دیگری جایگزینش میشه..." "ییبو تو مال منی. من هرکی که هستم اینجام تا تورو مال خودم کنم..." "سولمیت عزیزم، مثل اینکه فراموش کردی الان کجا هستی؛ اینجا جهنمه. بخششی وجود نداره توی جهنم همه به جزای کارشون میرسن " Yizhan
وانشات { میخوام امگات باشم } by Mhd_wangxin
Mhd_wangxin
  • WpView
    Reads 997
  • WpVote
    Votes 200
  • WpPart
    Parts 1
وی ووشیان اولین باره که برای بدست اوردن یه الفا تلاش میکنه ، حتا به خاطرش ببر سفید مورد علاقه ش رو میکشه تا الفاش آسیبی نبینه ! برسی از داستان : با نیشخندی سمت الفا قدم هاش رو برداشت و گفت : هی لان ژان ! باید قانونی رو به راس قوانین تون اضافه کنم ! دید زدن امگا ها توسط الفای های جفت شده ممنوع لان وانگجی با فهمیدن کنایه ی امگا که در اصل دید زدن ش بود ، اخمی کرد و خواست چیزی بگه که ووشیان نذاشت و گفت : البته که هر چقدر بخوای میتونی دید‌_م بزنی ، ووشیان کمی ادای فکر کردن درآورد و با لبخندی گفت : اما اصن نیازی به این قانون نیس میدونی چرا ؟ سرش رو کنار گوش های سرخ شده ش برد و اروم و پر حرارت زمزمه کرد : چون قول میدم به جز دید زدنم ، کارایی باهات کنم که وقت هیچ چیزی رو نداشته باشی ....... به این فکر کرد که وقتی باردار شه بازم میتونه چندین بار از سر شب تا طلوع آفتاب ، نات وانگجی رو تحمل کنه؟ سوال مهمی بود که باید با همسرش دربارش حرف میزدن البته بعید میدونست که فقط حرف بزنن چون وانگجی همیشه عمل میکنه پس احتمالا هم این دفعه هم با باردار ووشیان بخواد امتحان کنه که همسرش میتونه نات شدن رو چندین بار تحمل کنه یا نه؟ Wangxian omegavers mpreg
وانشات { نشد بشه } by Mhd_wangxin
Mhd_wangxin
  • WpView
    Reads 1,001
  • WpVote
    Votes 173
  • WpPart
    Parts 1
_هنوز...دوسش داری؟ ووشیان با تعجب به وانگجی نگاه کرد و با تعجب گفت : چ..چی؟ وانگجی نگاهش کرد و با نا امیدی گفت : الان هم دوسش داری؟؟؟ وی ووشیان سرش رو پایین انداخت و جواب سوال الفا رو با سوال داد : از کجا فهمیدی؟ وانگجی نگاهش رو از امگا گرفت ، پس هنوزم اون الفا رو دوس داشت ، کاش میتونست به وی یینگ ش بگه که دلم شکست دلم میشکنه وقتی هر بار میبینیش چشمات برقی از خوشحالی میزنه اما همیشه یه حسرت و غم توی چشمات هس ،میدونم اون غم جنسش چیه ، چشمات غم حسرت داره! غم نداشتن الفایی که برادرته Wangxian omegavers mpreg
برادر  by Mhd_wangxin
Mhd_wangxin
  • WpView
    Reads 828
  • WpVote
    Votes 129
  • WpPart
    Parts 2
وقتی بعد تموم شدن نبرد حمله به خورشید ، جشن رهبری جیانگ چنگ که توسط پدر و مادرش به بهترین شکل برگذار میشه و عروسی خواهرش هم قراره با جین زی شوان انجام بشه ، نبود وی ووشیان به عنوان دست راستش ، خیلی توی چشم رهبر جدید قبیله جیانگ هست !. وقتی وی ووشیان به کمک شخصی میفهمه که توی جاده ی چیونگ چی افراد قوم جین براش کمین کردن چیکار میکنه ؟ پیدا کردن گمشده ای از جنس خانواده چه حسی داره ؟
وانشات { آرامش } by Mhd_wangxin
Mhd_wangxin
  • WpView
    Reads 2,153
  • WpVote
    Votes 283
  • WpPart
    Parts 3
برشی از وانشات : لان وانگجی وی ووشیان رو از بغلش در آورد و گفت: با من به گوسو برگرد وی ووشیان خواست حرفی بزنه که لان وانگجی با گذاشتن انگشت اشاره روی لبای وی یینگ نذاشت و ادامه داد : به عنوان همسرم با من به گوسو برگرد ... وانگجی هیچ وقت احساسات ش رو بروز نمیداد اما به خاطر وی ووشیان از طلوع تا غروب آفتاب بالای صخره ای که ییلینگ لائوزو ازش پرت شده بود وایساده بود و با بهت و ناباوری مثل مجسمه به پایین صخره خیره شده بود و قطره های اشکش روانه ی صورتش شده بود ... اگه مثل گذشته ها بود میرفتم ازش در مقابل سگا محافظت میکردم این قولی بود که بهش داده بودم و همیشه بهش عمل کردم اما اون نه اون بد قولی کرد زد زیر قولش تنهام گذاشت زمانی که بهش احتیاج داشتم دستمو ول کرد زمانی که باید کنارم میموند رفت زمانی که باید به قولش عمل میکرد نکرد چرا من باید به قولم عمل کنم ؟ وانگشیان ژوییلینگ شیچنگ