میخوام بخونم
3 stories
.• 𝙃𝙤𝙩𝙚𝙡 𝘾𝙖𝙡𝙞𝙛𝙤𝙧𝙣𝙞𝙖 •. by jasmine_park6104
jasmine_park6104
  • WpView
    Reads 218,220
  • WpVote
    Votes 41,535
  • WpPart
    Parts 69
⚜﹌⃜﹌⃜﹌⃜𖥸🔱💫𖥸﹌⃜﹌⃜﹌⃜⚜ ⚜فیکشن: هتل کالیفرنیا ⚜ژانر: فلاف، رمنس، درام، اسمات ⚜کاپل: چانبک، کایسو ⚜وضعیت: کامل شده ⚜﹌⃜﹌⃜﹌⃜𖥸🔱💫𖥸﹌⃜﹌⃜﹌⃜⚜ بیون بکهیون، پسر رئیس هتل کالیفرنیا، به همراه کیونگسو، منشی شخصی پدرش، به لس آنجلس میرن تا مدیریت هتل رو به دست بگیرن و اونجا درگیر ماجراهایی با سرآشپز سه ستاره پارک چانیول و آشپز ارشد کیم جونگین میشن. ماجراهایی از نوع دعوای عاشقانه!
About LENA by zarzartala
zarzartala
  • WpView
    Reads 7,283
  • WpVote
    Votes 1,057
  • WpPart
    Parts 31
[کامل شده] برو... برو و به اندازه تمام رنج‌هایی که کشیدی زندگی کن، به اندازه همه اشک‌هایی که توی خلوتت ریختی شادی کن، برو و طوری بخند که همه‌ی این خاطره‌های بد از یادت بروند. . . لنا آیدول تازه‌کاریه که یه راز بزرگ و خطرناک داره؛ تمینم سونبه‌ییه که از دروغ و دورویی متنفره، چی میشه اگه این دو نفر بهم علاقه پیدا کنن، بدون اینکه بدونن ممکنه چقدر بهم آسیب بزنن؟ . . 📎در کنار داستان بالا ما کیم جونگینی رو داریم که یه اشتباه بزرگ می‌کنه؛ مینهویی که قصد داره خودشو تو تجارت ثابت کنه؛ یه عدد اونیو با مجردی طولانیش و کیبوم غرغرویی که هر کاری میکنه قاطی دردسرای بقیه نشه نمیشه و از همه مهمتر یه دختر کوچولوی ناز به اسم ارین که با کلی کاراکتر دیگه قراره یه رمان طولانی و پرهیجانُ بسازن🤞 . . با حضور تقریبا همه‌ی بروبچه‌های اس‌ام و برخی از آیدل‌های کمپانی‌های همساده😀
Report of Abduction by zarzartala
zarzartala
  • WpView
    Reads 21,918
  • WpVote
    Votes 3,737
  • WpPart
    Parts 62
[کامل شده] گزارش یک آدم ربایی ژانر؛ جنایی، کمدی، عاشقانه کاراکترا؛ جونگین/مینجو/اکسو خلاصه؛ مینجو یه افسر ساده‌ست که تو جریان یه آدم‌ربایی سر از خونه‌ی کیم جونگین درمیاره، مردی که با وجود ظاهر الهه مانندش بویی از عاطفه نبرده؛ جونگین همراه باقی پسرا عضو یه تیم فوق سریه که وظیفه‌شون انجام جنایتاییه که سیاست مدارای رده بالای کشور سفارش میدن. مینجو ماموریت داره یه ماه همراه این تیم بمونه، بی‌خبر از اینکه آخرش قراره قربانی سیاست بالادستیا بشه‌‌. تو این یه ماه پسرا باید ببین می‌تونن نسبت به مرگ و زندگی این دختر ساده و خوش‌خیال بی‌تفاوت باشن یا نه؛ خصوصا جونگین که از زن‌ جماعت فراریه! "انگار فرقی نمی‌کنه لباسی که می‌پوشی چقدر به شونه‌های پهنت کش بیاد، توی خشاب اسلحه‌ات چندتا گلوله داشته باشی یا چند نفر ازت حرف شنوی داشته باشن، تهش توی خلوتت دلت میمیره برا اینکه یه نفر همین طوری که هستی دوستت داشته باشه. مثل دیو زشتی که خودشو توی یه قلعه‌ی بی‌درو پیکر زندونی کرده باشه، جونت درمیاد برا اینکه یه نفر پا بزاره به دنیای تاریکت و با انگشتای ظریفش لمست کنه..."