My Reading List
65 stories
ᴍʏ sᴡᴇᴇᴛ ᴅʀᴇᴀᴍ[ʟ.s] by sunaof91
sunaof91
  • WpView
    Reads 9,980
  • WpVote
    Votes 1,779
  • WpPart
    Parts 40
لویی«چ...چرا...چرا اینجا...» هری«دریای خونه؟» لویی سرشو تکون داد.... هری«چون تو اینجا نبودی دارلین...» •••••••••••••••• میگویند آدما به دام عشق می‌افتند!اما وقتی فکرش را میکنی،میبینی«دام»کلمه خوبی نیست!چون آدم ها به دام اعتیاد،دروغ و یا مرگ می‌افتند!....هر کس که برای اولین بار این را گفته،حتما باید در دام عشق گرفتار شده و بعد خودش را نجات داده باشد؛وگرنه برای توصیف عشق و عاشقی از عبارت خیلی بهتری استفاده میکرد!....
^^LeMOn CAndy^^ by Don_Mute
Don_Mute
  • WpView
    Reads 22,847
  • WpVote
    Votes 5,419
  • WpPart
    Parts 16
^^Ziam Mayne Cute Short Story^^ جایی که لیام یه پاستیل خور حرفه اییه و زین براش پاستیل می خره تا راضی بشه باهاش حرف بزنه... ^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^ #1_fanfiction #1_Ziam
silent gem [l.s][Completed] by Madcarasanchez
Madcarasanchez
  • WpView
    Reads 32,794
  • WpVote
    Votes 6,179
  • WpPart
    Parts 21
هری ناشنواست و لویی مترجمش میشه all credits to @strongxlarry i just translated the story
Please Don't Eat Me [Ziam Mayne Version - Completed] by lZaynMalikl
lZaynMalikl
  • WpView
    Reads 10,384
  • WpVote
    Votes 1,864
  • WpPart
    Parts 7
موش کوچولو فکر می‌کرد مار شیطانی همسایه بالاخره می‌خورتش و شب و روزش از ترس یکی شده بود. آخر سر هم یه لقمه‌ی چپش کرد ولی نه اون مدلی که فکرش رو می‌کرد. مترجم: -Liammalik-
THIRST by dina_sw_
dina_sw_
  • WpView
    Reads 6,761
  • WpVote
    Votes 1,400
  • WpPart
    Parts 4
یکی تشنه خون دیگری تشنه اون این داستان شامل صحنه هایست که ممکن است برای همه مناسب نباشد⚠️ •zayn top
Say Something~L.S [Completed] by gisustylinson
gisustylinson
  • WpView
    Reads 127,286
  • WpVote
    Votes 17,803
  • WpPart
    Parts 40
"یه چیزی بگو...دارم ازت دست میکشم... من فردِ خاصِ زندگیت میشم، اگر تو ازم بخوای... هر جایی بری من دنبالت خواهم اومد... یه چیزی بگو... دارم ازت ناامید میشم..." say something I'm giving up on you... Translator : @blueheartedme_
Blind Brother [Z.M] by haileyHgirl
haileyHgirl
  • WpView
    Reads 2,842
  • WpVote
    Votes 739
  • WpPart
    Parts 8
لیام نابیناست و برادرناتنیش همش اونو اذیت میکنه. لیام سعی میکنه اونو از خودش دور نگه داره ولی با این همه نمیتونه عاشقش نشه.
It Was All Just A Game [Persian] by Piscerabi
Piscerabi
  • WpView
    Reads 90,968
  • WpVote
    Votes 10,325
  • WpPart
    Parts 48
"کاش تنها نقطه ضعف نقشه ام رو پیش بینی می کردم. نقشه ای که باعث شد کاملا شیفتت بشم." تا اطلاع ثانوی اپ نمیشه~ Credit to the author: @Write_me227 This is the Persian edition of "It was all just a game" and I'm only translating this masterpiece! "فقط ترجمه میکنم و صاحب این بوک نیستم."
Blue Ice. by XBlueShineX
XBlueShineX
  • WpView
    Reads 50,236
  • WpVote
    Votes 6,632
  • WpPart
    Parts 25
هری خیره توی چشم‌هاش غرید: -‌ هرگز به من دست نزن. نمی‌خوام ببینمت! لویی با صدای خفه‌ای گفت: -‌ من..من نمی‌فهمم... به دیوار تکیه زد تا سقوط نکنه و خودش رو در آغوش گرفت. تنش یخ بسته بود. -‌ چی رو نمی‌فهمی؟ نمی‌خوامت! . . . *Persian Translation *Original Story By: @purpledandeli0n
•Fading• [L.S]  by SeTaRe4
SeTaRe4
  • WpView
    Reads 220,852
  • WpVote
    Votes 31,821
  • WpPart
    Parts 48
[Complete] لویی زیبایی رو، ترکیب رنگ‌ها و جنس‌های مختلفی که حس ظرافت رو درون آدم‌ها به‌وجود میارن، میشناسه. اون درحالی که داره توی دانشگاه فشن میخونه، هر روز این ترکیب‌ رو میبینه. برش لباس‌ها، رنگ پارچه‌ها، پیچیدگی‌ طرح‌ها، همهٔ این‌ها کنار هم قرار میگیرن تا یه‌چیز زیبا رو بسازن. ولی وقتی که یه دانشجوی علوم با پاهای بلند و لبخندی که چال‌ گونه‌هاش رو به نمایش میزاره قبول میکنه که مدل لویی بشه، لویی میفهمه که تازه زیبایی رو پیدا کرده. هری فکر میکنه لویی فقط به کسی نیاز داره که بهش ثابت کنه چقدر زیباست. °Persian Translation°