7 Things I Love About Her [ JENLISA ]
Seven things I love about Lalisa Manoban - J.K Book 2 of 7 Things I Hate About Her
Seven things I love about Lalisa Manoban - J.K Book 2 of 7 Things I Hate About Her
// Cover Art Is Not Mine // This is all just (mostly) domestic shin soukoku fluff because I love my babies and want them to be happy together, because let's face facts, they're both depressed and need comforting.
«بهش میگن زمزمه ی دریا و اون بزرگ ترین رازی که دریا توی خودش قایم کرده.»
•از لحظه رسیدن به دنیای بیرون، برای جونمون جنگیدیم. داریم سعی میکنیم یه چیز واقعی و قابل سکونت از این سرزمین بسازیم. یه خونه. بعد تو، میخوای به خاطر یه دختر مو بلوند، همه چیزو خراب کنی ؟
مجموعه ای از وانشات های جنلیسا Warning : mature contact which some of them includes BDSM but still there is soft chapters
تا حالا تصور کردین که دوتا زندگی داشته باشید؟ همزمان دو نفر باشید؟ شرط میبندم داشتین اما بین فک کردن در موردش و واقعا زندگی کردنش تفاوت خیلی بزرگیه، باور کنید... جنی، زنی شیرین و لطیف... روبی جین، سکسی و باشکوه... شما کدوم یکی رو انتخاب میکنید؟ تایپت چیه؟ سخته، میدونم. بذارید لیسا به این یکی جواب بده... JENLISA
جیسو دختری از خانوادهی سطح پایینیه اما به لطف دوست پدرش میتونه به یکی از بهترین دبیرستانهای کره بره اما نمیتونه با قوانین خاص مدرسه کنار بیاد و مانع پیشرفتش میشه..
[Completed] چرا تا حالا سعی نکردم خانوادهام رو بکُشم؟ این سوالیه که نوجوونهایی مثل لیسا هر روز از خودشون میپرسن. Cover by lisarius
↞کاپل: هیونسونگ (استریکیدز) ↞ژانر: طنز، فلاف، فانتزی ↞نویسنده: cygnus (sunsprite) "فکر میکنی خودم نمیخوام از اینجا برم بیرون؟" جیسونگ بالهاش رو به کار انداخت تا از روی زمین بلند شه و درحالی که تو هوا معلق بود پاهاش رو به حالت نشسته روی هم گذاشت. "من تو این خوکدونی گیر افتادم تا وقتی که تو عاشق بشی هوانگ هیونجین. پس...
ژانر : 『اسمات، تخیلی، خوناشامی، رمنس』 کاپل : 『چهلیسا.جنسو』 خلاصه : 『لیسا مانوبان، ملکه ی خوناشام ها و سرزمین زیرزمینیه اما هرگز یک بیمار سادیسمی نیست.گرچه کسی حرفش و باور نمیکنه و پرستارش، پارک رزان، هم مستثنی نیست.لیسا توسط بهترین دوستش از تاج و تختش پایین کشیده شد و به عنوان یک بیمار سادیسمی جایی درون تیمارستانی نحس...
هری...هرررری...خواهش میکنم نجاتم بده...نذار من رو ببرن...هرررری... قطرات اشک گونه های پسر چشم سبز رو تر میکنن...صدا توی ذهنش تکرار میشه....حتی جرات نکن به التماس هاش گوش بدی استایلز...حتی جرات نکن برگردی سمتش... صدای فریادهای وحشت زده ی لویی تنش رو میلرزونن...روحش رو از هم میدرن...قلبش رو از کار میندازن اما این اجبار...
«دورگه» پایبند اقوام و اماکن نشو. انسان باش. بدون مرز! A Louis Tomlinson Fanfiction highest ranking: #4 in fanfiction