mellirora
- Reads 11,616
- Votes 2,198
- Parts 16
"پایان یافته"
ɴᴇᴠᴇʀ ᴀɢᴀɪɴ
جونگین از مافیا متتفر بود؛ پس وقتی یکشب، همسرش، مسکو و خونهش رو بهخاطر شغل خطرناک الفاش پشت سرگذاشت و به کره برگشت، با خودش فکر کرد که تولد فرزندی که به زودی دراغوش میگیره برای ادامه زندگیش کافیه.
اما همهچیز دستخوش تغییرات شد. طبق انتظار پیش نرفت و حالا امگا بعد از گذشت سه سال شکستهتر از هر وقت دیگهای مقابل الفایی قرار گرفته بود که هیچوقت واقعا ازش دست نکشیده بود.
تا فقط یک جمله رو به زبون بیاره.
-پسرم رو نجات بده الفا.
رومنس، امگاورس، مافیا، اسمات.
سکای
"نویسنده این کار رو گردن نمیگیره."
"این داستان ممکنه بخش دومی هم داشته باشه پس با علم اینکه پایانش تا مقدار کمی باز میمونه شروع به خوندنش کنید."