وقتی که هری یک ماه بعد از شروع سال تحصیلی جدید مجبور میشه شهری که ۱۶ سال زندگیش رو توش گذرونده ترک کنه. جایی که کسی با تعجب بهش نگاه نمیکرد و دوستاش اونو جوری که هست قبول کرده بودن.
یه شروع جدید واسه هیچکس به اندازهی هری نمیتونه سخت باشه.
[Z.M...L.S]
°°°°°°°° °°°°
Mechta
"لحظه ای ساکن
تحمل ها...
حقیقت ها...
آرامش ها...
و رویا ها
در همان یک لحظه بود
لحظه ای به بزرگی یک قطره و به کوچیکی یک دریا
و خواسته من فقط یک چیز بود
رویای..."
Cover by nahidix
برای من خواهی ماند مثل آسمان برای زمین. برای من خواهی ماند.سرخی خونت رابه رگ های تنم پینه خواهم داد. تاریکی برایمان آواز خواهد خواند و تو زیباترین منظره قرمزرنگ برای روح مجنون من خواهی بود. روحت رابکش وتوبرای من خواهی ماند.