پسری که اضطراب اجتماعی داره و مشکل برقراری ارتباط با بقیه داره یه روز با کسی آشنا میشه که مشکل حرف زدن داره! اونا باهم دوست میشن ولی چی میشه اگه... این دوستی صمیمی تر بشه؟

"الیسیان به یونانی به شخصی گفته میشه که کنارش آرومی و حالت خوبه!"

خانواده ی وانگ و خانواده ی شیائو بعد از بیست سال دوباره همو میبینن... بچه های دو خانواده بشدت از هم بدشون میاد و دوست ندارن همو ببینن... آیا این تنفر دائمی عه؟! یا جرقه ی عشق میتونه اونو از بین ببره؟! . برشی از فیک: +من چطوری اینکارو بکنم؟ چطوری؟.... چطوری کسی رو که ذره ذره ی وجودم عاشقشه رو پس بزنم؟.... چطوری بعد این همه باهام بودنمون ولش کنم؟ ٪ییبو بک اسم ییبو رو با بغض صدا کرد که ییبو خودشو نزدیک تر کرد و لباسشو بیشتر کشید +چطوری تو اون چشماش که وقتی بهم نگاه میکنه چیزی جز برق عشق نیست نگاه کنم بدونی که صدام نلرزه چشمام نباره زل بزنم بگم همش هوسه بود؟....چطوری بگم احساس من بهت عشق نبود؟چطوری بگم چیزی به اسم عشق بین منو تو نبود.....همش...همش...هوس بود جان تاپ ✨ ژانر:عاشقانه _روزمره_ معمایی _ کمدی کاپل : ییجان و چانبک💚 نویسنده:شکلات تلخ

یه افسانه هست که میگه : اگه کسی به دلت نشست .. حتما در باطنش چیزی بوده که صدات کرده اون چیز از جنس توعه... و تو انگار سال هاست که میشناسیش..!🤍 🧁برشی از متن🧁 شاید ندونی اما...تو خودت بیشتر از تمام شیرینی های دنیا به دل میشینی! اینقدر زیاد که از همون بار اول نتونستم نگاهم رو از روت بردارم.. تو خاص ترین و معرکه ترینی... ببین هرچی دارم فکر میکنم کلمه ها کم میارن! اصلا بی‌خیال...شیائوجان ، تو صاحب قلب منی:)🪐 ژانر : فلاف ، عاشقانه ، اسمات کاپل : ییجان / ییبوتاپ «پایان یافته»

𝐹𝑖𝑐𝑡𝑖𝑜𝑛 𝑁𝑎𝑚𝑒: 𝑌𝑜𝑢 𝐴𝑟𝑒 𝑀𝑖𝑛𝑒 𝑇𝑦𝑝𝑒: 𝑍ℎ𝑎𝑛 𝑇𝑜𝑝 𝐺𝑒𝑛𝑟𝑒: 𝐴𝑛𝑔𝑠𝑡, 𝑅𝑜𝑚𝑎𝑛𝑡𝑖𝑐, 𝑊𝑎𝑟 از امروز تا ابد مال منی❤️ حتی اگه ازم متنفر باشی، حتی اگه ازت متنفر باشم به جز آغوش من جایی نداری... 🫂 من فرمانده‌تم و تو سربازمی؛ پس سرپیچی نکن!!!🪖

𝙈𝙚𝙩𝙖𝙣𝙤𝙞𝙖 | 𝙈𝙞𝙣𝙞 𝙁𝙞𝙘𝙩𝙞𝙤𝙣 𝘾𝙤𝙪𝙥𝙡𝙚: 𝙔𝙞𝙕𝙝𝙖𝙣 , 𝘽𝙅𝙔𝙓 𝙂𝙚𝙣𝙧𝙚: 𝙊𝙢𝙚𝙜𝙖𝙫𝙚𝙧𝙨 , 𝙍𝙤𝙢𝙖𝙣𝙘𝙚 , 𝙎𝙢𝙪𝙩 ~ جان: "من.. خب.. نمیدونم چی بگم.. صبر کن از کجا اسممو میدونی؟" پسر: "من همه چیزو راجبت میدونم جان ، شیائو جان ، ۲۸ سالته ، پدرت جز تاجرای قدرتمند چینه و به خانواده رهبر پک اینجا نزدیکه ، یه خواهر کوچکتر و یه برادر بزرگتر داری ، از یه پدر و مادر آلفایی و خواهر و برادرتم آلفان اما تو امگایی ، به کشیدن چیزای مختلف روی کاغذ علاقه ی زیادی داری ، متنفری ازینکه به خاطر امگا بودنت ضعیف میدوننت و به هیچ وجه یه امگای مطیع نیستی ، بازم لازمه ادامه بدم؟" جان: "هی هی تو کی هستی؟" پسر: "شاید یکی که از ۱۷ سالگی دوستت داره..؟" ~ های. زیاد جرعت نداشتم فیکشنامو تو واتپد آپ کنم چون یکم نگران کننده‌ست که دیگران اهمیتی به چیزی که نوشتی ندن ولی خب دلو زدم به دریا و اونقدرم امید ندارم که بهش خیلی توجه شه.. ممنونم ازتون اگه میخونیدش🥲😂💜

˓▾ 𝐅ICTION: gangsta's paradise [ 3 shot] ˓▾ 𝐆ENRE: Romance - Action - Angst ˓▾ 𝐀UTHOR: #ꜱʜɪᴀ ˓▾ Couple: YiZhan دستی روی صورتش که به خاطر پاشیده شدن خون، قرمز شده بود کشید و زیرلب غر زد. جیانگ همونطور که ناله میکرد و از دهنش خون میریخت توی جاش تکون میخورد. ژان یک پاش رو بالا آورد و روی صندلی بین دوپاش گذاشت. + هی هی...آروم باش....میدونم کنجکاوی بدونی چرا این بلا سرت اومده و چرا یه سری بلاها قراره سرت بیاد....اینو همیشه یادت بمونه...هرگز به معشوقه یک فرشته مرگ توهین نکن....هرگز

ﻬღ ترجمه فارسی فیک ‹ عکاس › ⌑ کاپل ‹ وانگشیان␋لان‌وانگجی‌تاپ › ⌑ ژانر ‹ هیجانی، ترسناک، مدرن، تخیلی، انگست، هپی‌اندینگ › ⌑ روز آپ ‹ شنبه‌ها › ⌑ نویسنده ‹ VanillaGalaxiez › ⌑ مترجم و ویراستار ‹ Deniz ›

• نام داستان: می‌تونی یکم مهربون باشی؟ • جان تاپ، انگست، عاشقانه. "صدای بلندی توی فضا پیچید و قبل از اینکه به خودش بیاد و بفهمه چی شده، دیگه اون مقابلش نبود... لبهاش رو روی هم فشرد و سعی کرد به جوشش اشک هاش که می‌خواستن از چشم هاش فرار کرده و روی صورتش جاری بشن توجهی نکنه... همونطور که نگاه مات و مبهوتش رو به مقابلش داده بود آهسته زمزمه کرد: +چرا....چرا نمیتونی یکم مهربون باشی..." "کامل شده"

ژان دکتر فوق العادی هست در عین حال فوضول کنجکاو 🤪 ییبو خواننده مغرور که به جز خودش به هیچکس اهمیت نمیده همیشه باید حرف حرف اون باشه اجازه نمیده کسی تو زندگیش دخالت کنه حالا زندگی هر دو با دیدن هم دیگه عوض میشه😍