jj_julii's Reading List
5 stories
𝗩𝗺𝗶𝗻 by WetHell
𝗩𝗺𝗶𝗻
WetHell
  • Reads 31,892
  • Votes 3,473
  • Parts 14
یه برده ای لعنتی نباید انقدر زیبا و معصوم میبود اگه اعتراف میکرد اون از همه ای زیر خوابا و برده های که داشت براش زیبا تر و دلنشین تر بود Couple:Vmin genre:Smut.BDSM
Monsters under the bed|Kookmin✓ by park_Karina2006
Monsters under the bed|Kookmin✓
park_Karina2006
  • Reads 47,112
  • Votes 7,053
  • Parts 22
﹝هیولا زیر تخت﹞ جیمین فقط یه پسر دبیرستانی بود که وقتشو با دوست دختر عزیزش میگذروند اما.. کی فکرشو میکرد با جلب توجه هیولای زیر تختش زندگیش از مسیر خوش و خرم در بیاد؟ کاپل: کوکمین ژانر: تخیلی،رمنس،اسمات،ترسناک وضعیت:اتمام یافته نویسنده: پارک کارینا
obsession(kookmin) by love_onice12
obsession(kookmin)
love_onice12
  • Reads 14,243
  • Votes 2,224
  • Parts 32
جیمین یه بوکسور و یه دانشجوی موفق پرستاریه که چیزی نمونده به مقام قهرمانی برسه ولی درست لحظه ای که فکر میکنه چیزی به رسیدن به خواسته هاش نمونده همه چیز تغییر میکنه و بدون اینکه متوجه بشه وارد یه دنیای سیاه و متفاوت میشه ....... کاپل:کوکمین/جیکوک،نامجین ....... ژانر:مافیایی ،رمنس،درام،جنایی با اندکی چاشنی ظنز ارباب برده ای نیست و لطفا از همون پارت های اول قضاوتش نکنید 💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜 قسمتی از فیک جیمین همونطور که صدای خنده های هیستریکش کل عمارت پر کرده بود برای دومین بار تفنگ مقابل صورت جسم بی جونی که غرق در خون روی زمین افتاده بود گرفت و شروع کرد به شلیک کردن ،جونگکوک که شوکه شده بود فقط ایستاده بود و چیزی = نمیگقت جمیمین بی توجه به جسدی که حتی صورتشم دیگه قابل تشخیص نبود ،با خنده و شادی برگشت سمت کوک و با خنده گفت بالاخره کشتمش کوک برادرش کشتم،حالا نوبت خودشه میخوام به وحشتناک ترین حالت ممکن ازش انتقام بگیرم+ 💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜
School Crush by Retrouvaiille
School Crush
Retrouvaiille
  • Reads 23,278
  • Votes 3,805
  • Parts 19
Main couple:KookMin Side couple:TaeJin Gener:School life,Smut,Romance خلاصه: همه چی از روزی که اون اردو برگذار شد شروع شد... جیمین و جونگکوکی که به خاطر حرص دادن همدیگه دست به هرکاری میزدن ولی انگار سرنوشت جور دیگه ای داستان اون هارو نوشته بود...
The best mistake by vnian_
The best mistake
vnian_
  • Reads 114,708
  • Votes 14,358
  • Parts 40
با استرس به دستِ پیرمرد خیره شده بودن. پیر مرد بعد از چندبار بررسی سنگ ها ،از بالای عینکش به زوجی که امیدوارانه بهش چشم دوخته بودن و منتظر نتیجه بودن نگاه کرد. چندبار با خودش مرور کرد که دقیقا چی باید بهشون بگه و کلمات رو تو ذهنش تکرار کرد. ایستاد و گفت "تبریک میگم . زوج خوشبختی خواهید بود. فقط یه نکته ای هستش ک...." بعد از نفس عمیقی که کشیدن نگاه هر دو به پیر مرد خیره موند. چی شده بود؟ چه چیزی مهم تر از اینکه این جفت با دردسرای زیاد بالاخره بهم رسیده بودن و دیگه شکی در عشقشون وجود نداشت؟!!! کامل شده ✅