گــَس
6 stories
The Golden Cage( Stony/استونی/ Natucky/ ناتاکی  ) Completed by fictions__kingdom
fictions__kingdom
  • WpView
    Reads 15,196
  • WpVote
    Votes 1,635
  • WpPart
    Parts 19
_________________________________ For you I would fall from Grace Just to touch your face If you walk away... I'd beg you on my knees to stay🖤 __________________________________ نام فن فیکشن: the Golden Cage شیپ : Stony / Natucky تم: سلطنتی_تاریخی_درام⚔️🖤👑 نوشته ی: vida🖤 خلاصه: دو سرزمین روسیه و انگلستان سال ها به دشمنی ‌و جنگ پرداخته اند و حالا زمان صلح فرا رسیده. تزار روس و پادشاه انگلستان قصد دارند این پیوند را با یک ازدواج بین فرزندانشان محکم کنند... . هشدار: این فنفیکشن دارای محتوای بزرگسالان می باشد🔞🚫 . _________________________________
𝑤𝑒 𝑜𝑛𝑙𝑦 𝑝𝑎𝑟𝑡 𝑡𝑜 𝑚𝑒𝑒𝑡 𝑎𝑔𝑎𝑖𝑛 by Nili_ya
Nili_ya
  • WpView
    Reads 13,325
  • WpVote
    Votes 2,216
  • WpPart
    Parts 47
هربار...اون تو بودی که بهم میگفتی دوستم داری , بغلم میکردی و میبوسیدیم و هربار من سرت فریاد میکشیدم و ازت میخواستم که گورتو گم کنی و تنهام بزاری ولی تو برمیگشتی که دوباره دوستم داشته باشی , بغلم کنی و ببوسیم حتی وقتایی که هیچی درست نبود بازم برمیگشتی حالا من اینجام.... مکث کرد و با خستگی به "او" نگاه کرد -و میخوام برگردی.
New angel "Niam" by Yasamin44
Yasamin44
  • WpView
    Reads 3,766
  • WpVote
    Votes 740
  • WpPart
    Parts 14
ندیده و نشناخته عاشق می‌شیم و این می‌تونه چیز خوبی باشه اگه نقشمون رو خوب بازی کنیم.
◾Mr.Coffee◾{Ziam} by sinincolor
sinincolor
  • WpView
    Reads 16,374
  • WpVote
    Votes 3,799
  • WpPart
    Parts 25
باید میفهمیدم شاعره! غرق شعر بود،غرق جزئیات!غرق حس عاشقانه از طرز نگاهش به قهوه ای که به سردی میرفت،از عطر تلخی که شال گردنش به شاهرگم تلقین میکرد! از نفس های آروم،قدم های مکث دار! از انتخاب یک کافه تکراری! از جمله های کوتاه ولی تا عمق وجود؛نامعلوم باید می فهمیدم؛از طرز نگاهش به نم بارون خوبی آدمای غریبه اینه که مجبور نیستن بهم دروغ بگن! کاش همیشه غریبه بمونیم؛غریبه هایی از جنس آشنا...
Your Name [ZIAM] by soha_mayne
soha_mayne
  • WpView
    Reads 21,906
  • WpVote
    Votes 4,047
  • WpPart
    Parts 13
[Completed] من فقط یه چیز از تو میدونستم و اون اسمت بود A short Ziam Story
Golden |°•Ziam Mayne•°| by ToMmoMayne
ToMmoMayne
  • WpView
    Reads 47,878
  • WpVote
    Votes 9,104
  • WpPart
    Parts 24
اشتراک بین آدم‌ها میتونه ناچیز باشه...یا عجیب یا بی‌ربط یا مرموز اشتراک اون‌ها ایستگاه اتوبوس و آفتاب سر صبح بود...