LOVE AND BLOOD
گرالت نگاهی از روی گیجی به اونها انداخت، با قاشق توی دستش مقدار زیادی از لوبیارو توی دهنش جا داد، با این حرکت گرالت نگاه سیری و یسکیر به هم افتاد و شروع به خندیدن کردن. اما دیدن صحنه ای که روبروی یسکیر بود خنده رو روی لبش خشک کرد. وزمیر واقعا توی دیگ لوبیا تف کرد! یسکیر لوبیایی که توی دهنش بود رو با آرومی توی کاسه ش ب...