Best_Of_Beth
- Reads 243,810
- Votes 32,808
- Parts 32
تهیونگ با دقت به جون دادن گرگی نگاه کرد که همراه با ضربان قلبش ، نفس هاش هم قطع شدن.
سرش رو بالا گرفت و برای لحظه ای به ماه بالای سرش نگاه کرد .
اون هم نوع خودش رو کشته بود ، اما خودش رو گناهکار نمیدونست !
اون گرگ عاری از هر معصومیتی، سزاوار مرگ بود .
انگشتش رو به آرومی روی لبه ی تیز خنجرنقره ای که دستش بود کشید و وقتی دید چطور زخم انگشتش به سرعت ازبین رفت ، لبخند کمرنگی روی صورتش شکل گرفت .
فلز تنها چیزی بود که بهش آسیبی نمیرسوند .
تهیونگ در مقابل " فلز" آسیب ناپذیر بود .
تهیونگ در مقابل " نقره " آسیب ناپذیر بود .
-----
#Mine Wrriten By @softieparadise
Translated By #beth
-----
: متعــلق به من | نوشته شده توسط
@softieparadise
#Beth ترجمه از