The Humans
توصيه هايى براى يك انسان.
(فصل اول فول💜)salvatore . ناجی . . . چطور شد؟چطور یکی میشه پاییز و بهار و تک تک ذره های هواش...تنها ترین الهه ی روی زمین...شکسته ترین...وقتی نبض بزنه اون نگاهش توو دونه دونه ی سلول های عصبیش... و فوران کنه اون حس سرخ داخل رگایی که یخ زده بود... حالا که داشت قدم برمیداشت سمت اون بهشت بی انتها...قدماش میلرزید...سست میش...
«فلورانس»🎻 _ازش متنفرم اما نگاهم به هیچکس جز چشم های مشکی اون خیره نمیشه... اون درست مثلِ سمفونی که فراموشش کردم... گلی که هیچوقت ندیدمش... مجسمه ای که هیچوقت نساختم... سمفونی که هیچ وقت نواخته نشده و من اون رو بین چشم های اون شنیدم. این حس ممنوعه است و من... برای اینکه ممنوعه ترین ادم زندگیمه ازش متنفرم🎻 _______...
( Completed ) «جایگزین» _ من مجبور بودم ...مجبور بودم اون خودکار لعنتی رو بین انگشتهام بگیرم و اون سند ازدواج رو امضا کنم ... من مجبور بودم که برای تک تک لحظه هایی که کنارت بودم بترسم ... حتی همین الان هم مجبورم ... مجبورم روبروت بشینم و تو چشمهات که عاشقانه به من نگاه میکنه و لبخندت که رو لبهای خطی و ارومت میشینه و...