Select All
  • ویروس VIRUS
    2.8K 476 7

    completed ویروس داستان یک عشق خاص و وفادارانه ست. عشقی که با خون و خشونت ادغام میشه اما پایه های ضعیف و کم جونش، فرو نمیریزه و در برابر هر سختی مقاومت میکنه.... . . . داستان دارای صحنه های خشونت آمیز و دلخراش.... به خواننده هایی که به صحنه های سافت و رمانتیک عادت دارن، توصیه نمیشه. @YizhanLand

  • Beautiful soul
    6.9K 1K 13

    خواهش میکنم تمومش کن... اینطوری... بیش تر از همه... خودت اذیت میشی... بزار من برم... باشه؟

    Completed  
  • (کامل شده)خود دروغینتو رها کن let go of false self
    24.2K 5.1K 40

    من دیگه نمیدونم باید چی بهت بگم واقعا نمیفهمم کجارو اشتباه کردم هرکاری میتونستم کردم اما... دیگه نمیدونم... واقعا نمیدونم باید چیکار کنم تا بفهمی این راهی ک داری میری تهش هیچی نیست چرا نمیخای بفهمی داری زندگیتو نابود میکنی هیچ آینده ای برای شما نیست سرشو خم کرد و نگاهش به موزاییکای کف اتاق داد این سکوت معنی نداشت...

    Completed   Mature
  • 𝐇𝐚𝐥𝐟 𝐈𝐬 𝐋𝐨𝐬𝐬, 𝐇𝐚𝐥𝐟 𝐈𝐬 𝐆𝐚𝐢𝐧
    12.5K 2.2K 11

    ─نام فیکشن: ࿐࿔🪁Half Is Loss, Half Is Gain🪁࿐࿔ ─کاپل: ییـــژان ─ژانر: رومنس، اسمات، فلاف، جنایی، AU ─نویسنده: Yin_Chi ─مترجم: Sebastian 🐾🍓 ─وضعیت: full ─تیم آنالیز اطلاعاتی به این نتیجه رسیده که قاتل احتمالا استاکر شیائو ژان باشه. هرچند اغلب اوقات اگه اوضاع باب میل استاکرها پیش نره و احساساتـشون متقابل نباشه، وسواس...

  • 𝐓𝐡𝐞 𝐄𝐭𝐞𝐫𝐧𝐚𝐥 𝐃𝐚𝐟𝐟𝐨𝐝𝐢𝐥
    44.1K 7.9K 47

    ─نام فیکشن: ࿐࿔🌼The Eternal Daffodil🌼࿐࿔ ─کاپل: ییـــژان ─ژانر: رمنس، امگاورس، اسمات، امپرگ ─نویسنده: @_RuiShi_ ─مترجم: Sebastian 🐾🍓 ─وضعیت: HIATUS ─شیائو ژان با چشم هایی مملوء از اشک گفت" نه سال آزگار عاشقت بودم، تمام این سالها، عاجزانه میخواستم تا بهم توجه کنی و مهم نیست چقدر تلاش کردم اما تو هیچوقت احساسمـو بهم ب...

  • three worlds
    24.4K 4.5K 25

    سال ها پیش... سه گونه انسان وجود داشت... انسان هایی که بال داشتند... انسان هایی که شاخ داشتند... انسان هایی که هیچ کدوم رو نداشتند اما قدرت بدنی خوبی داشتند... دسته سوم... دو دسته دیگه رو از زمین اخراج کردند... بعد ها... وقتی حضوری ازشون احساس میکردند عنوانی تازه به اونها دادند فرشته و شیطان... با گذشت سال ها... همه ف...

    Completed  
  • Black Rose
    16.5K 2.8K 28

    شاید همه چیز از اونجایی شروع شد که چشمم و بستم و اون معامله رو قبول کردم بدونه اینکه بدونم با قبولش قرار چه بلایی سر تو بیارم ، من تنها قصدم نجاته تو و برگردوندن آرامش بهت بود ولی محکوم شدم به زخم زدن به قلبت درست جایی که از جسمت مهم تر بود ، اونم زمانی که من تازه احساساتم به تو رو پیدا کردم ، درست اون لحظه محکوم شدیم...