Exo
9 stories
... by EXONEST
EXONEST
  • WpView
    Reads 18,882
  • WpVote
    Votes 3,250
  • WpPart
    Parts 36
+22 more
I'ᴍ Nᴏᴛ A Gɪʀʟ by Ninammfr
Ninammfr
  • WpView
    Reads 6,614
  • WpVote
    Votes 1,680
  • WpPart
    Parts 35
به زور دست خودمو جدا کردم و تو صورتش داد زدم "چی کار میکنی خانوم محترم؟" با کلافگی زیاد نالید"خانوم محترم چیه احمق منم کیم جونگین! ★★★ خوب کیم جونگین بهت تبریک میکم از حالا به بعد تو تمام آپشنای یه دخترو داری..چه حسی داری؟ "یه حس عن..." ★★★ چی میشه اگه کیم جونگینی که به عنوان یه مرد بلده چطوری از زندگی و داشته هاش لذت ببره به طرز عجیب و به دلایل ناشناخته دچار تغییر جنسیت بشه؟ کی میدونه کائنات برای مستر کیم چه خوابی دیدن شاید اون داره تنبیه میشه.. Couples: Kai x Jennie #completed
𝐑𝐨𝐬𝐞'𝐬 𝐇𝐚𝐥𝐥 ᶜᵒᵐᵖˡᵉᵗᵉᵈ✓ by Oyun1485
Oyun1485
  • WpView
    Reads 30,839
  • WpVote
    Votes 5,373
  • WpPart
    Parts 66
[عمارت رز 🥀 Rose's Hall] Genre : Romance, Action, Criminal, Mafia, Smut🔞 EXO , Redvelvet , Blackpink Writer : Oyun [ سهون دنبالش دوییده بود، اون قاتل پشت سرش بود و پاهای بلندش چند برابر سریع تر از یری میدویید، خیلی زود بهش رسید و از پشت دستاش رو دور کمر اون حلقه کرد و نگهش داشت. دستش که به بدن یری خورد اون شروع کرد به جیغ کشیدن، با تمام توانش جیغ میکشید و دست و پا میزد تا سهون رهاش کنه اما زورش به اون نمیرسید. یریِ 17 ساله از قبل هم لاغر تر شده بود و انقدر سبک بود که نگه داشتنش برای سهون سخت نبود. با این حال اون توی آغوشش دست و پا میزد تا رها بشه و با تمام توانش جیغ میکشید. انگار توی یه کابوس گیر افتاده بود و نمیتونست بیدار بشه. صدای جیغ های وحشتناکش دیوارای اون عمارت رو میلرزوند و لب های سهون روی گوشش نشست و زمزمه کرد تا شاید بتونه کنترلش کنه. _تو مال منی توی زندان منی، انقدر برای فرار تقلا نکن من نمیذارم بری. ] #1 Luhan #1 Kai #1 RedVelvet #1 لوهان
𝐈 𝐇𝐞𝐚𝐫 𝐘𝐨𝐮𝐫 𝐕𝐨𝐢𝐜𝐞 ᶜᵒᵐᵖˡᵉᵗᵉᵈ✓ by Oyun1485
Oyun1485
  • WpView
    Reads 1,905
  • WpVote
    Votes 254
  • WpPart
    Parts 3
[صداتو میشنوم | I Hear Your Voice] Genre : Romance, War, Drama Mini fic Happy end Writer : Oyun Jongin, Kyungsoo, jennie •دولت کره جنوبی دستور میده تا همه اسیرهای آمریکایی رو به کشورشون برگردونن اما خلبان و مامور دولتی کیم جونگین متوجه میشه یه دختر از پرواز جا مونده و با اینکه از مقامات دستور میگیره تا نیمه شب از شر اون دختر خلاص بشه اما ترجیح میده اونو به کشورش برگردونه... "تو قشنگ ترین ملودی زندگیمی که فقط خودم میتونم بشنوم..."
Sfortunato by ParniaKim
ParniaKim
  • WpView
    Reads 3,367
  • WpVote
    Votes 461
  • WpPart
    Parts 17
تقصیر من نبود... هیچوقت تقصیر من نبود و این فقط سرنوشت من بود البته اگه به سرنوشت اعتقاد داشته باشی... من خیلی وقته دیگه به چیزی اعتقاد ندارم... هه... برام سواله اگه اعتقاد ندارم چرا مینویسمش؟؟؟ چرا میگم سرنوشت وقتی دیگه هیچی برام معنی نداره. وقتی جهنم رو توی خود دنیا تجربه کردم؟!... چرا ها؟ من اینطوری دنیا اومدم. از اول... بدبختی با من متولد شد. بیماری ها، فقر، همه چیز با دنیا اومدن من زیاد شد... بدبختی... چیزیه که دیگه باورم شده تو سرنوشتم نوشتن. از همون اول.انگار خدا گفت این دختر قراره بدبخت باشه و همین. نقطه. توی اون شب تاریک همون شبی که ماه کامل بود و کوچه ها خلوت... همون شب، توی جنگل... اون شب بود که من متولد شدم. روز 13م. 13 ژانویه. مادرم انسان، و پدرم... و پدرم...
Report of Abduction by zarzartala
zarzartala
  • WpView
    Reads 21,934
  • WpVote
    Votes 3,737
  • WpPart
    Parts 62
[کامل شده] گزارش یک آدم ربایی ژانر؛ جنایی، کمدی، عاشقانه کاراکترا؛ جونگین/مینجو/اکسو خلاصه؛ مینجو یه افسر ساده‌ست که تو جریان یه آدم‌ربایی سر از خونه‌ی کیم جونگین درمیاره، مردی که با وجود ظاهر الهه مانندش بویی از عاطفه نبرده؛ جونگین همراه باقی پسرا عضو یه تیم فوق سریه که وظیفه‌شون انجام جنایتاییه که سیاست مدارای رده بالای کشور سفارش میدن. مینجو ماموریت داره یه ماه همراه این تیم بمونه، بی‌خبر از اینکه آخرش قراره قربانی سیاست بالادستیا بشه‌‌. تو این یه ماه پسرا باید ببین می‌تونن نسبت به مرگ و زندگی این دختر ساده و خوش‌خیال بی‌تفاوت باشن یا نه؛ خصوصا جونگین که از زن‌ جماعت فراریه! "انگار فرقی نمی‌کنه لباسی که می‌پوشی چقدر به شونه‌های پهنت کش بیاد، توی خشاب اسلحه‌ات چندتا گلوله داشته باشی یا چند نفر ازت حرف شنوی داشته باشن، تهش توی خلوتت دلت میمیره برا اینکه یه نفر همین طوری که هستی دوستت داشته باشه. مثل دیو زشتی که خودشو توی یه قلعه‌ی بی‌درو پیکر زندونی کرده باشه، جونت درمیاد برا اینکه یه نفر پا بزاره به دنیای تاریکت و با انگشتای ظریفش لمست کنه..."
𝑷𝒓𝒂𝒈𝒎𝒂𖣸 by Kimtellin
Kimtellin
  • WpView
    Reads 31,349
  • WpVote
    Votes 4,500
  • WpPart
    Parts 56
پراگما یه سوپرمدل خیلی معروفه که تصمیم میگیره برای تولید و جابه جایی مواد با مین یونگی همکاری کنه. اون دلش میخواد برای یه بارم که شده بزرگترین ریسک زندگیش رو انجام بده و قدم تو راهی بذاره که هیچ ربطی به زندگیش نداره... از طرفی بکهیون یه دانشجوی پزشکی اخراجیه که نبوغ و هوشش رو تو راه کثیفی به کار گرفته و برای چندین سال مواد تولید کرده. اون کسیه که تو اقیانوسی از غم و سیاهی شنا میکنه و اونجارو مثل خونه اش میدونه.. حالا پراگما میخواد ترس رو کنار بذاره و خطر غرق شدن رو به جون بخره. ولی آیا کسی هست که شنا کردن بلد باشه و تو این راه ازش محافظت کنه...؟
daddy long legs have a little heart by kpop_fictions
kpop_fictions
  • WpView
    Reads 6,264
  • WpVote
    Votes 997
  • WpPart
    Parts 13
لا لیسا دختر هجده ساله ایه که بخاطر مشکل روحی ای که برای مادرش پیش میاد سرپرستیش به پدربزرگ بد اخلاقش سپرده میشه... پدر بزرگی که سالها قبل پدر لیسا یعنی تنها پسرش رو از خونه طرد کرده بود. اما وقتی لیسا به خونه ی پدربزرگش میره متوجه میشه یه عمو خونده هم داره... و اون اوه سهون یه مرد سی و دو ساله ست...
Text (Baekhyun fanfiction) by NSDP-CHAN
NSDP-CHAN
  • WpView
    Reads 21,901
  • WpVote
    Votes 4,045
  • WpPart
    Parts 45
سلام ☺️🤗 من NSDP هستم و قراره براتون يه فنفيكشن ترجمه اي و متفاوت آپ كنم😉 خب اين داستان در مورد دختريه كه كه به طور مخفيانه بكهيونو دنبال ميكنه و بهش پيام ميده در حالي كه خودشو به بك معرفي نميكنه! به نظرتون بك ميفهمه اون كيه!؟