kim_zakhari86
- Reads 30,834
- Votes 3,997
- Parts 15
_زل زده
_چی؟
_ زل زده نامجون ! وقتی به یه جا خیره میشه یعنی شیطونی کرده .
مرد قدبلند تر کودک رو به سمت خودش کشید و وقتی بچه خندید ، تازه فهمید چه خبره ؛ با هول خوابوندش و سعی کرد دهانش رو باز کنه .
بعد از اینکه موفق شد با دو انگشتش مهره ی پلاستیکی رو از دهنش در بیاره ، هردوشون نفس راحتی کشیدن .
_ باز لگو هاتون رو روی زمین ول کردید ؟
جین جیغ زد و جیمین و تهیونگ دویدن تا قایم بشن.
این زندگی فعلی خانواده ی کیم بود ؛ تمام دردسر های بزرگ کردن پنج تا بچه کنار هم بعضی وقتا زیادی سخت میشد،اما همه ی این سختی ها با لبخند شیرین پسرهاشون مثل چشم به هم زدن از زندگیشون میرفت و محو میشد.
نویسنده ها: aluckykoyadoll
140013001200shiva
ژانر:،طنز،روزمرگی،فلاف،امپرگ
کاپل اصلی:نامجین
کاپل فرعی:چانبک