وقتی بچه بودیم به پری دندون باور داشتیم. اما وقتی بزرگ شدیم بهمون گفتن این پدر و مادر ها بودن که جای دندونامون رو با پول و شکلات عوض میکردن...
اکثر بچه ها به این باور رسیدن ؛ اما پسرک داستان ما حتی توی بزرگسالی روی این باور پافشاری کرد چون اتفاقی در گذشته اون رو به این باور رسونده بود. سرنوشت این پسر به نظر بقیه به هیچ و پوچ خطم میشد ؛ اما پسر از پری ای که وارد زندگیش شده بود خبر نداشت... اون پری دندون زندگی پسر رو چطور متحول میکنه...؟!
↱ 𝗡𝗮𝗺𝗲 : Unexpected Revenge
ᝡ 𝗖𝗼𝘂𝗽𝗹𝗲 : Yeongyu
ᝡ 𝗚𝗲𝗻𝗿𝗲 : Romance, Angst, Historical
ᝡ 𝗪𝗿𝗶𝘁𝗲𝗿 : Setayesh
╭┈┈⭒┈┈┈⭒┈┈┈⭒┈┈⭒
╰⭒➛ 𝗦𝘂𝗺𝗺𝗮𝗿𝘆 :
خیانت، واژهای دردناک. پدیدهای که با وجود دردناک بودن، امری طبیعی در دربار سلطنتی به شمار میره. قدرت، واژهای که در دربار ارزش بیشتری از عشق و خانواده داره. درباریان، در راه رسیدن به قدرت همه چیز و همه کس رو فدا میکنند. انتقام؟ خب، این واژه اونقدرها هم طرفدار نداره. درواقع، هیچکس جراتش رو نداره برای گرفتن انتقام با قدرتهای بزرگ کشور دربیفته؛ هرچقدر هم که بهش ظلم شده باشه. ولی، چی میشه اگر یکی جرات انتقام گرفتن پیدا کنه؟ انتقامی که کل دربار رو به خاک و خون بکشه؟ انتقام بالاتره؟ یا عشق؟
𝙂𝙚𝙣𝙧𝙚 : Angest,Drama,Smut,Romantic
بومگیو نزدیک ترین دوست یونجون که تمام اسرارش رو براش فاش میکرده و از تکتک دخترایی که با یونجون وقت میگذروندن آگاهه،حالا چی باعث میشه روزایی که بومگیو تصمیم به اعتراف میکنه تبدیل بشه به دور ترین فاصلش با یونجون؟
این عشق چطوری میخواد شکل بگیره وقتی پدر بومگیو پشت میلههای زندانه و خانواده یونجون غم رو توی اغوششون گرفتن...؟
روز های آپ:چهارشنبه،شنبه❤
میتونین وضعیت آپ و پیدیاف پارت هارو از اینجا پیدا کنین.
دیلی خودمه♡
@aboutyeonjunie
کنار سوبین نشست و سرش رو به شونه اش تکیه داد. سوبین پوکر شد:« دوباره؟» یونجون فقط سر کوتاهی تکون داد. سوبین با حرص تقریبا مشخصی گفت:« و توی احمق چرا دست برنمیداری از این کراش مضخرفت؟ چرا تمومش نمیکنی یونجون؟» صداش بلند بود. میشد گفت تقریبا داد زده بود. نگاه همه برگشته بود روشون نشسته بود. یونجون ترسیده به تمام کلاس نگاه کرد و وقتی تهیون رو ندید؛ نفس راحتی کشید.
سوبین وقتی نگاه ترسیده اش رو دید ؛ سری به تاسف براش تکون داد:« الحق که احمقی چوی یونجون!»
چوی یونجون مسئول پرونده ای شده که برای ثابت کردن خودش به پدرش باید اونو به بهترین نحو انجام بده، اما چی میشه اگه نخ اون پرونده یه سرش از دیوارای اداره پلیس بگذره و به شرکت یوری برسه که چوی بومگیو رئیسشه و یه سر نخ به قلب خود چوی یونجون وصل شه؟
_______________________________
-کامل شده-
-رتبه اول بین فیکشن های یونگیو-
یه شرط بندی بچگونه که زندگیشون رو عوض کرد!
کی فکرشو میکرد چوی بومگیو و چوی یونجون، دانشجو های دبیرستان، از نفرت زیادشون به هم دیگه شرطی ببندن که باعث بشه به عقل خودشون شک کنن؟!
اون شرط بندی... اون بازی...
هیچ چیز دیگه عادی نبود.
اونا وارد بازیی شده بودن که دیگه حالا باید برای نجات جون خودشون به اتمام می رسوندنش!
---------------------
-کامل شده-