‌dark
9 stories
Cancer [L.S] (Completed) by blueVaruna
blueVaruna
  • WpView
    Reads 50,153
  • WpVote
    Votes 7,895
  • WpPart
    Parts 17
میدونم که قول دادم اجازه ندم چیزی بینمون فاصله بندازه ولی میدونی که... رقیب من سرسخت تر از این حرفا بود... . ( Larry Stylinson AU ) Written by: Fatemeh [Fatemeh, stylinson_ff, 2016]
Sin (persian translation) by larry_fanfic_iran
larry_fanfic_iran
  • WpView
    Reads 367,872
  • WpVote
    Votes 51,836
  • WpPart
    Parts 58
گى بودن گناهه. تتو كردن گناهه. سكس داشتن قبل از ازدواج گناهه. بودن با لويى گناهه، هرى اينو ميدونه. اون ميدونه بودن با اون مرد مخالف هر چيزيه كه اون باور داره. اما حتى اگر اون مذهبيه ولی هنوزم كنجكاوه. *** *this book is translate by page and its not allowed to copy*
 This Man Is Dead(L.S) by larry_diary
larry_diary
  • WpView
    Reads 90,214
  • WpVote
    Votes 11,982
  • WpPart
    Parts 17
" این مرد، مرده " ... هری لطفا اینو بدون، تمام چیزی که تا ابد میخوام تویی. تو و چشمات که بدون تکون دادن زبونت با من حرف میزدین، تو و حرفات که وقتای ناامیدیم همیشه کنارم بودین، تو و صدات که توی شب بیداریام لالاییم میشدین، تو و دستات - که بی شک شاهکار خلقتن - که مرحمی میشدین برای خستگیای جسم و روحم، من تو رو میخوام هری اما؛ تو خودت خوب می‌دونی که من همیشه یه ترسو بودم. من رو ببخش. دوستدار تو، لویی ویلیام تاملینسون [ A Larry Stylinson Persian Fanfiction ] [ Written By : @IWontBeTheOne ] Copy right © 2017 IWontBeTheOne - larry_diary
01:44 AM~L.S [Completed] by gisustylinson
gisustylinson
  • WpView
    Reads 98,248
  • WpVote
    Votes 17,856
  • WpPart
    Parts 51
نفس هام رو به تو میبخشم... اگه این،تمام چیزیه که نیاز داری. محتوای این داستان شامل: توصیفات غم‌انگیز/ سلف‌هارم/ اقدام به خودکشی/ و... میباشد. 11نوامبر2018
FOG1 {ziam} -COMPLETED- by justlilian
justlilian
  • WpView
    Reads 159,041
  • WpVote
    Votes 22,491
  • WpPart
    Parts 64
-بپرسم؟ اولین جمله و اولین سوالی که اون ازم پرسید... اون یعنی زین مالیک... کسی که منو سرحد مرگ میترسوند... وکسی که تاسرحد مرگ منو روز به روز دیوونه ی خودش میکرد... و کسی که به عجیب ترین شکل ممکن مهربون بود... کسی که من درواقع همین 24 سال سنی هم که دارم با نگاه کردن به صورت طلاییش جوان میشم... اون درست مثل یک آب بهشتیه... اما سوال اینجاست... این یک گناهه که من عاشق یک آدم روانی قاتل بشم؟یا گناه نیست؟... و این ترس از خدا{FearOfGod} داره هممونو میکشه.
FOG2 {ziam} -COMPLETED- by justlilian
justlilian
  • WpView
    Reads 50,791
  • WpVote
    Votes 8,712
  • WpPart
    Parts 54
-لیامم؟ اولین کلمه ای که بعد از اون اتفاق به زبون اوردم... نمیخوام کار اون لعنتی بالا سرمو انجام بدم اما میدونم تقصیر کیه... چند انسان بی ارزش... اما حلش میکنم به خاطر لیام هم که شده... به لیام نشون میدم که میتونم براش "پرستش کننده" خوبی باشم... بهش نشون میدم چه "الهه ی پرستش" غیرقابل توصیفیه... ولی حتی منم نمیدونم چه اتفاق مزخرفی قراره بیفته... فقط قراره کنترلش کنم... با اینکه میدونم ترس از خدا{FearOfGod} رو تازه تو خودم پیدا کردم و... همه ی این چیزا به خاطر لیامه،همه ی اینا... -قبل از خوندن این فصل، حتما فصل قبل رو بخونید-
Here you are  [z.m_l.s] by rayan1998tab
rayan1998tab
  • WpView
    Reads 128,848
  • WpVote
    Votes 16,633
  • WpPart
    Parts 53
محتواي +١٨ داره و لطفا اگه دوست نداريد نخونيد.. هیچوقت نمیتونست چشماشو، اون لحظه که بهش سرزنش تلخی میزد از یاد ببره.. چشمای افسونگری که تهدید کننده و وعده دهنده اونو به بازی گرفته بود... دوگوی سبز جذاب و پر حرارتی، که همه هستی لويى رو تا اونجایی که از فکر بشر عاجزه به سمتش میکشید..
My broken heart(Ziam♡) by hnii_dr
hnii_dr
  • WpView
    Reads 179,768
  • WpVote
    Votes 29,066
  • WpPart
    Parts 63
•Completed• "قلب شکستهِ من" میشه نری؟ میشه برای چند ثانیه تظاهر کنی که دوسم داری؟ میشه حداقل یه بار به دروغ بهم بگی دوستت دارم؟ انقدر تو حسرت این دوتا کلمه دارم میسوزم که برام مهم نیست دروغه برام مهم نیست که تو ازم متنفری میشه حداقل الان که از پیشم میری برای آخرین بار بغلم کنی؟ فقط همین یه بار قول میدم بعدش دیگه من و نمیبینی... #1 fanfiction