Reading list❤️💛
20 stories
𝑻𝒉𝒆 𝑾𝒆𝒂𝒑𝒐𝒏(𝑽𝒌𝒐𝒐𝒌) by RAHILRad2
RAHILRad2
  • WpView
    Reads 1,537,317
  • WpVote
    Votes 68,473
  • WpPart
    Parts 56
_اسـلـحـه_ نویسنده: راحیل کاپل: ویکوک ژانر: جنایی، دارک، اکشن، انگست، ماجراجویی، اسمات، رمنس خلاصه: فرمانده تهیونگ، عاشق دل شکسته ای که برای گرفتن انتقام قتل دوست‌پسرش تراشه ای رو می سازه که عاقبت همه‌اشون رو نامعلوم میکنه و جئون‌ جونگ‌ کوکی که ادعا میکنه فقط یک کافه‌داره و دوست دبیرستان تهیونگه وارد زندگیش میشه اما آیا واقعا جونگ‌کوک همونیه که نشون میده یا چیزهای دیگه ای توی فکرش داره؟
نگون سار cyclamen  by Farapo21
Farapo21
  • WpView
    Reads 29,270
  • WpVote
    Votes 5,813
  • WpPart
    Parts 58
[ کامل شده] مثل گلی که با تابستون و زمستون بسازه ، با گرما و سرمای زندگی ساختم ‌ تا فقط ناجیم رو ببینم. اما اون فقط یه پرتگاه عمیق بود . یه سیاهی مطلق که تمام امیدم رو محو کرد . و من دیگه نمیتونم به امید اینکه میشنوه ، شبها باهاش حرف بزنم... ~~~~~~~~ **اسامی ذکر شده در داستان هیچ ارتباطی با اشخاص در دنیای واقعی ندارند و صرفا ، برای درک و لمس بهتر داستان به عاریه گرفته شدند** 🔴 زیام
Anne by BHr_1D
BHr_1D
  • WpView
    Reads 21,429
  • WpVote
    Votes 3,649
  • WpPart
    Parts 31
زین دست مرد رو توی دستش فشرد "خواهش میکنم آقای؟ +پین هستم، لیام پین پدر آنه _آقای پین، دختر شیرینی دارید! دست خوش ابعاد و مرطوب مرد رو رها کرد و به آنه لبخند زد [کامل شده]
4:48 [Ziam Mayne Version - Completed] by lZaynMalikl
lZaynMalikl
  • WpView
    Reads 4,188
  • WpVote
    Votes 1,099
  • WpPart
    Parts 9
هی، هیچی نگو. نترس، ساعت '4:48 صبحه، از لحاظ روانشناسی این ساعت، ساعت مرگه. اما تو الان نمی‌میری. مرگت 12 ساعت دیگه است. اسم من زیروعه. اومدم که نذارم بمیری. -Hello I'm Zero. مترجم : Liammalik- & lZaynMalikl-
Part of he[Z.M] by Spzolfax
Spzolfax
  • WpView
    Reads 31,007
  • WpVote
    Votes 5,328
  • WpPart
    Parts 54
زین نفس عمیقی کشید و دستش رو تو جیب کتش فرو برد. -دیگه نمی‌خوامت؛ خسته کننده شدی! با نیشخند غلیظی گفت و نفهمید لحن سردش باعث یخ بستن قلب اون شد. اون هم نمی‌خواست اما.. مجبور بود! لیام به سمتش دوید و محکم بازوی اون رو بین ناخن‌هاش گرفت. -تو بهم.. تو بهم قول داده بودی زی تند تند پلک می‌زد تا از ریزش اشک‌هاش جلوگیری کنه اما موفق نشد و اولین قطره‌ی اشک زمانی از چشم‌هاش پایین افتاد که زین با بی‌رحمی بازوش رو از دست اون بیرون کشید. -قولی در کار نبود؛ همه‌ش بازی بود. با عصبانیت غرید و روش رو از اون برگردوند. -برو سراغ زندگیت! گفت و با اخم راه اومده رو برگشت و این لیام بود که با اشک به جای خالی اون چشم دوخت و به صدای بلند اون تو ذهنش گوش سپرد -فراموش نکن احساس من به تو واقعی ترین چیز تو این بازیه! از نظر تو شکست چیه؟! از دست دادنِ کسی؟! زمین خوردن تو راه موفقیت؟! نمیدونم.. اما از نظرِ اون.. شکست تنها و تنها رفتنش بود.. همین! رفتنی که اتفاق افتاد نه تنها قلبِ اون رو.. بلکه قلب هر دوی اون ها رو اسیر خودش کرد و حالا.. اینجا.. دقیقا کنارِ میدانِ ساعت.. دیگه چشم های اون پسر نمیخندید و این.. عمق فاجعه بود! فاجعه ای که ناخواسته رخ داده بود و اون رو کشته بود.. اما باید پا پس می‌کشید؟ Start: 5 January 2020
Stranger Love‌[Ziam Fanfiction] by Nazanin_0
Nazanin_0
  • WpView
    Reads 122,626
  • WpVote
    Votes 16,217
  • WpPart
    Parts 39
{completed} -من‌ از همه چیز میترسم، از مردم، از رنگ ها، از دردها، حتی از خودم و هرچیزی که توی گذشته لعنتیم بود! اما چرا از تُ نمی‌ترسم؟! از عشق تُ، از رابطه با تُ، من هر ذره از وجود لعنتیو میخوام؛ پس بیا و منو با روحت ارضا کن! Baby, let me love you Goodbye.
کلیشه‌هاᐛ  by zaddy_jk
zaddy_jk
  • WpView
    Reads 14,243
  • WpVote
    Votes 2,732
  • WpPart
    Parts 13
تنها چیزی که تو این بوک نصیبتون میشه غر غرای من درباره کلیشه های رو مخه!
Baby Boy [Ziam] by Heyfaezh
Heyfaezh
  • WpView
    Reads 202,065
  • WpVote
    Votes 28,082
  • WpPart
    Parts 54
" تو خیلی زیبایی، بیبی بوی. " | Ziam Mayne Fan-Fiction 2020 | Zayn Top | Completed
Sea's whisper [L.S | Z.M] by Namelessaa
Namelessaa
  • WpView
    Reads 196,211
  • WpVote
    Votes 44,506
  • WpPart
    Parts 60
«بهش میگن زمزمه ی دریا و اون بزرگ ترین رازی که دریا توی خودش قایم کرده.»
EMPTY NOTE by AsraAghaii
AsraAghaii
  • WpView
    Reads 31,475
  • WpVote
    Votes 6,176
  • WpPart
    Parts 10
غریبه‌ام با هویتی که از آن منه و نیست. راهی برای نجات پیدا نمیکنم. هیچ چیز رو بخاطر نمیارم. چیزی برای فکر کردن ندارم. حتی به یاد نمیارم این درد از کجا نشات میگیره. هیچ چیز رو به یاد نمیارم.