Zarry
12 stories
Passing Of Time [Z.S] by BarryStylik
BarryStylik
  • WpView
    Reads 2,843
  • WpVote
    Votes 427
  • WpPart
    Parts 9
-اسمت رو‌ نگفتی +فرشته‌ی نجاتت؟ تک خنده‌ای کرد و مرد هم لبخند زد حس شوخ طبعی عجیبی داشت مرد روبه‌روش -به هرحال از کمکت ممنونم ...فرشته‌ی نجاتم به مرد چشمک زد و با عجله از پله ها پایین رفت...
𝕲𝖔𝖑𝖉𝖊𝖓 𝕮𝖆𝖗𝖉𝖎𝖌𝖆𝖓 ᶻ.ˢ by ela_stylik25
ela_stylik25
  • WpView
    Reads 53,567
  • WpVote
    Votes 8,533
  • WpPart
    Parts 30
عزیزم منو تو متعلق به ستاره‌هاییم،چون ستاره‌ها تا ابد کنار هم زنده می‌مونن و من میخواهم تمام بی‌نهایت‌هامو صرف تو کنم‌. a rainy journey from the autumn.. 𝐆𝐎𝐋𝐃𝐄𝐍 𝐂𝐀𝐑𝐃𝐈𝐆𝐀𝐍 25 April 2021
Antidote🌈🔞|Z.S| by Ghazal_A
Ghazal_A
  • WpView
    Reads 5,745
  • WpVote
    Votes 710
  • WpPart
    Parts 12
"کاش میشد پرواز کنیم، کاش پرنده بودیم، بعدش از اینجا میرفتیم،ی جای دور و هیچوقتم برنمیگشتیم!" اینجا خبری از کلیشه نیست، این یه کتاب داستانه و سعی کردم چیزی بنویسم ک واقعا ارزش خوندن داشته باشه، بدون تعصب به شیپ های مختلف بخونید💙❤️💚💜💛
Tonight (Zarry) by 321kiara
321kiara
  • WpView
    Reads 21,680
  • WpVote
    Votes 1,377
  • WpPart
    Parts 10
See Zarry love story through my eyes💚💛
Mine for 47 days (Translate) by hazz_stylik
hazz_stylik
  • WpView
    Reads 17,747
  • WpVote
    Votes 2,435
  • WpPart
    Parts 17
هری استایلز ۱۸ ساله زندگی آرومی داشت جایی که زندگی میکرد خیلی معروف نبود، ولی درعوض آدمای نسبتا معقولی داشت مدرسه همیشه براش خوب پیش میرفت اون بالاترین نمره ها رو نمیگرفت، ولی در حد خودش خیلی خوب پیش میرفت اون رابطه عاشقونه ای با کسی نداشت، چون معمولا کسی ازش برای قرار گذاشتن دعوت نمیکرد و خودشم فکر نمیکرد کسی به اون صورت ازش خوشش بیاد اون تنها زندگی میکرد، مامانش و اون دل خوشی از هم نداشتن و مادرش فقط ماهیانه پولی رو براش میفرستاد تنها کسی که تو کل خونواده به هری اهمیت میداد جما بود خواهر بزرگش که تو لندن به دانشگاه میرفت جما که نگران هری، تنهاییاش، و رابطه هاش بود باهاش تماس گرفت تا اگر لازمه اونو با خودش به لندن ببره؛ ولی هری که اینو نمیخاست فقط به خواهرش گفت که اون درحال حاضر با یکی از ' سکسی ترین پسرای دبیرستان ' قرار میزاره و رابطشون با همدیگه خیلی خوبه از نظر جما این باعث دلگرمی بود، پس به هری گفت برای حدود ۵۰ روز که تعطیلی داره میاد پیش برادر کوچیکترش تا با اون و دوست پسرش ( که درحقیقت وجود نداره ) وقت بگذرونه...! خب... حالا هری باید چیکار کنه؟ اون تصمیم گرفت به نظر دوستش، لیام، یکم فکر کنه وقتی بهش پیشنهاد داد برای این ۴۷ روز، یه دوست پسر برای خودش اجاره کنه! • اولین ترجمه •
"SEE?" » | translation | by ellannosaurus
ellannosaurus
  • WpView
    Reads 943
  • WpVote
    Votes 131
  • WpPart
    Parts 3
هیچ چیز تو زندگی زین دقیقا اونطور که میخواست پیش نرفته و به عنوان نتیجه،اون مجبوره برگرده خونه.انگار که قسمت نبوده... در بین به دنبال عشق گشتن و ترک کردن اعتیادش به سیگار،تنها چیزی که انتظارشو نداره اینه که یه مرد مو فرفری ، خوش بین و نابینا به زندگیش وارد بشه و همه چیز رو کاملا برعکس کنه... با اینکه زین فکر میکنه که کل زندگیش یه شکست بزرگه، یاد میگیره که همه چیز دربارش اونقدری غیر قابل تحمل و نا امید کننده نیست. اون چیز های زیادی برای ارائه داره.اما گاهی یه مرد نابینا لازمه تا بتونی این چیزها رو ببینی.... *** داستانی درباره ی زین که به هری معنی رنگ هارو یاد میده... ### "گایز این یه داستان فوق العاده قشنگه که من واقعا واقعا واقعا دوسش داشتم پس با اجازه ی نویسندش تصمیم گرفتم که ترجمش کنم تا شما هم ازش لذت ببرید. من به شخصه خیلی تو خوندن داستان ها حساسم و تا یه چیزی نظرمو جلب نکنه نمیخونمش،پس بدونین که واقعا عالیه.... امیدوارم خوشتون بیاد ..."
vice versa [zarry] by ellannosaurus
ellannosaurus
  • WpView
    Reads 6,982
  • WpVote
    Votes 1,311
  • WpPart
    Parts 21
❌بوک در حال ادیته. لطفا فعلا از خوندنش امتناع کنید تا وقتی که این پیام رو بردارم... ممنون❌ از بین میلیارد ها پایان متفاوت، ما چیزی رو انتخاب کردیم که باعث از بین رفتنمون شد. پایان برای ما میتونست شیرین باشه، میتونست شاد باشه، میتونست پر از لحظات ناب و دوست داشتنی باشه..... ولی... یه تغییر کوچیک و لحظه ای، میتونه باعث بوجود اومدن یه پایان کاملا متفاوت بشه... و پایان برای ما... همون پایانی شد که احتمالش فقط یک در میلیارد بود... و تموم پایان های دیگه بی معنی شدن... شاید اگه من شیطان نبودم.... شاید اگه تو فرشته نبودی... شاید اگه اون کتاب وجود نداشت.... و هزار شاید دیگه... همه چیز میتونست متفاوت باشه... ولی نشد... و شروعش... از کجا شروع شد؟ ما درباره ی پایان حرف زدیم، ولی شروع جایی بود که اشتباه کرده بودیم. شروع ما اشتباه بود. حسی که بوجود اومد و عوضمون کرد، از پایه غلط بود... شاید من باید یک شیطان میموندم... و تو یک فرشته.... شاید نباید با سرنوشت میجنگیدیم... شاید باید رد میشدیم ازش. از حسی که باعث شروع پایانمون شد... ولی از بین تموم شاید ها، اگر ها و اما ها، من پشیمون نیستم... داشتن این پایان، برای ما تلخ بود. ولی راه رسیدن بهش، شیرین شد وقتی تو همراهیم کردی. وقتی برای اولین بار چیزی رو تجربه کردم که هیچوقت نمیتونستم حتی تصور
give me love ➳ zarry by fluorescentzarry
fluorescentzarry
  • WpView
    Reads 496,489
  • WpVote
    Votes 21,482
  • WpPart
    Parts 37
❝you know how they say, what was it? don't judge a book by its cover? well lad, this is a prime example.❞ zayn was your typical bad boy. leather jackets, motorcycles, and smokes. everyone seems to judge zayn quite quickly. they don't know the real zayn. harry is one of those people, although he absolutely despises zayn. harry's a great student, loves everyone, & not to mention openly gay. he volunteers at a local retirement home, which just so happens to be the same place zayn volunteers. but of course, no one knows that. zayn enjoys having everyone wonder about him.   zayn's on the other side of the building, therefore they've never ran into each other. one day harry does run into zayn. and after that, he just can't help but run into zayn all the time. © sweatshirtzarry 2015
A Night With Malik [Z.S] by Yas_stylik
Yas_stylik
  • WpView
    Reads 19,889
  • WpVote
    Votes 2,313
  • WpPart
    Parts 20
(Persian Translation) هری استایلز مطمئن بود که زین ماليك هیچوقت متوجه وجودش و احساساتی که اون از دوران دبیرستان نسبت به اون داره نمیشه، البته همه اینا مربوط به قبل اون شبه. همون شبی که زین، چیزی که مال اون بود رو بدست آورد. و اون چیز هریه!
Barbie (Zarry) by HeisaPrincess
HeisaPrincess
  • WpView
    Reads 99,223
  • WpVote
    Votes 4,809
  • WpPart
    Parts 19
4 years old Harry was a gift giving to Zayn for his 6th birthday from his mother Trisha as a company. Since then Zayn called Harry "Barbie"; And Harry called him "Master". Well sorta a grow up story,umm maybe. ⚠️ Cross dressing harry?? Extremely slowly update! ⚠️‼️ AND this's story is problematic,read on your own risk!!!!! You know me ,my book will definitely has smut.