چجوری میتونی عاشق کسی باشی که تورو نمیشناسه؟

اسم کتاب : مسیر جدید ژانر : عاشقانه ، درام ، اسمات شاید خلاصه : زندگی هیچ وقت اونجوری که میخواستم نبود. مسیر هایی که برام انتخاب کرده بود اصلا قشنگ نبود! پس من تصمیم گرفتم یه جاده ی جدید بسازم که از قدم زدن داخلش لذت ببرم. ... _همیشه آنقدر ساکتی؟ +تقریبا اکتر مواقع اره _اووووم... پس کارم سخت شد!!! ... +من آدمی نیستم که بخوای باهاش وارد رابطه بشی! _میخوام امتحان کنم! +شاید آخرش نمره ی خوبی نگیری! _مهم نیست...حداقل هیچ وقت حسرت اینو نمی‌خورم که شاید میتونستم نمره ی کامل بگیرم! ... توضیحات بیشتر درباره‌ی کتاب رو داخل پارت اول گذاشتم... این اولین کارمه... امیدوارم بهش فرصت بدین تا بتونه خودشو ثابت کنه! ممنون از وقتی که میزارید...

...اون بی خبر از هرچیزی شروع کرده بود به بازی کردن با دل من و من هیچکاری نمیتونستم انجام بدم!!! مثل کسی که سرطان داشته باشه و با هرنفسش بیشتر بمیره؛ یا یه کسی که محکوم به طناب دار باشه درست قبل روزی که میخواد آزاد بشه!! اهل فلسفه بافتن نیستن من تو باتلاقی که خودم ساخته بودم گیر کرده بودم و با هر حرکتم بیشتر سر میخوردم و پایین میرفتم...

آدمای مختلفی روی این کره ی خاکی زندگی می کنن. سفید پوستها، سیاه پوستها، سرخ پوستها و... ولی همه ی آنها انسانن! گروهی دیگه هم هستن که جزء همین دسته ان، اما با یه فرق... فرقی که اونا رو از ما بقی مردم جامعه جدا می کنه... و اون هم حسشونه که با اون آفریده شدن! همه ی ما، با هر گرایش، نژاد، رنگ پوست، فرهنگ و دین و... باهم برابریم! همه ی ما آدمیم، اما گروهی انسانن که تمام دنیا را با همین تفاوت ها بپذیرن و در کنار اونا زندگی به قشنگی رنگین کمون خلق کنن. "به امید اون روز"

زندگانی یه عدد لیتل گرل که از همه میترسه( کاملا اجتماع گریز هستم بعله. دلیلشم خودتون میدونید)🙃😂 یه مامی خوجمل داره😋 این لیتل بایسکشوال میباشد😂 عاشق بستنی شکلاتی مخصوصا پریما دابل چاکلت. صورتی دوس داره ولی نه زیاد. آبی آسمونی روشن لیمویی روشن. سبز پسته ایه روشن این لیتل میخواد در آینده طراح لباس خوبی بشه🛍پ

+امروز دیدمش -خوب? +هنوز دوسش دارم

"هر چیزی شروعی داره. اما من نمیدونم بازی منو تو از کجا شروع شد!شاید تقصیره مِه توی چشمات بود که راهی که توش قدم میذاشتم رو ندیدم. حالا وسط میدون فقط منو توعیم. منی که ترسیدم و تویی که...پس تو کجایی؟!"

-هرکسی تو زندگیش سیگار داره +من ندارم -چرا داری،سیگار چیزیه ک معتادشی،یه ادم،یه صدا،یه عطر یا یه عروسک شاید...ب هر حال،سیگار تو زندگی هر کسی هست،یه وقتایی بعد یه مدت میفهمی سیگارت چیه،مثلا وقتی عاشق میشی...خب سیگار من خود سیگاره! +میشه دیگه سیگار نکشی؟ -نمیتونم.چون سیگارمه! +جی...شاید من بتونم سیگارت بشم... -تو؟ نمیدونم چرا اما اشک از چشمام میریخت +اره...من بهش نزدیک تر شدم تو چشام نگا میکرد سیگارشو پرت کرد و گفت: -سیگار من باش... تو چشاش زول زدم،منتظر بودم فاصلمون داشت کمتر میشد و طولی نکشید که و لبای داغشو رو لبام احساس کردم...❤

-ماله من میشی؟! سرشو به طرفین تکون داد.. -نه؟! همراه با عصبانیتی که با ترس همراه شده بود داد زد: چرا باید ماله یه روانی بشم؟؟! چرا باید پیشه یه دیوونه بمونم؟؟!منو ازاد کن برم... این کارای مزخرفتو تموم کن...

داستانی مشارکتی از دونویسنده از دو دید واقعی