تا الان خوندم (لری)
35 stories
•Fading• [L.S]  by SeTaRe4
SeTaRe4
  • WpView
    Reads 221,731
  • WpVote
    Votes 31,847
  • WpPart
    Parts 48
[Complete] لویی زیبایی رو، ترکیب رنگ‌ها و جنس‌های مختلفی که حس ظرافت رو درون آدم‌ها به‌وجود میارن، میشناسه. اون درحالی که داره توی دانشگاه فشن میخونه، هر روز این ترکیب‌ رو میبینه. برش لباس‌ها، رنگ پارچه‌ها، پیچیدگی‌ طرح‌ها، همهٔ این‌ها کنار هم قرار میگیرن تا یه‌چیز زیبا رو بسازن. ولی وقتی که یه دانشجوی علوم با پاهای بلند و لبخندی که چال‌ گونه‌هاش رو به نمایش میزاره قبول میکنه که مدل لویی بشه، لویی میفهمه که تازه زیبایی رو پیدا کرده. هری فکر میکنه لویی فقط به کسی نیاز داره که بهش ثابت کنه چقدر زیباست. °Persian Translation°
100 voicemails *completed* [L.S] by blueanditshades
blueanditshades
  • WpView
    Reads 44,021
  • WpVote
    Votes 11,320
  • WpPart
    Parts 106
"امشب میای پارتی؟هممون منتظرتیم" کدوم پارتی؟ با اخم ویس بعدی رو پلی کردم. این یکی هم از طرف همون پسر بود. راستش، همه ی اون صدتا ویس میل از طرف اون بودن. _____ "تازه اخبارو شنیدم." "ببخشید، یادم نیست کی اون عکسارو گرفتم..." "تو باید برگردی،باشه؟" ⸙⸙⸙ #3 shortstory #20 harry 5th February 2021
illegal|l.S by nilostylinson
nilostylinson
  • WpView
    Reads 124,559
  • WpVote
    Votes 24,783
  • WpPart
    Parts 63
عشق؛یک اتحاد دونفره‌ای است،علیه جهان. در سال [۱۹۴۰] و در پی شروع جنگ جهانی دوم، خانواده لوییِ نوزدَه ساله جلوی چشمانش به دست سربازان نازی به قتل می‌رسند. تلاش‌های لویی برای انتقام بی‌فایده‌ست! سرانجام، دستگیر شدنش سرنوشت او را با سرنوشت ژنرال هری استایلز گره می‌زند. Genre// War, Romance
My Little Psychotic by REVEN-13
REVEN-13
  • WpView
    Reads 148,125
  • WpVote
    Votes 15,062
  • WpPart
    Parts 37
***تو کل زندگیش پوچ بوده،بی معنی بوده،یه عوضی بوده! اگه بخواد حساب کنه با چند تا دختر خوابیده و بدبختشون کرده،حساب از دستش در میره! حالش از رابطه با دخترا بهم میخوره ولی دیگه عادت کرده هرشب با یکی بخوابه! پدرش یه سرمایه دار خیلی بزرگه که میخواد پسر 20 سالشو یه کم عاقل کنه!چجوری؟به عنوان نماینده ی خودش تو یه بیمارستان روانی!! لویی حالش از اون جا بهم میخوره تا اینکه... اتفاقی به یه پسر بر میخوره! یه پسر 18 ساله با یه عالمه آرزو... پسری که لویی اسمشو میذاره《روانیه کوچولو》... صحنه های +18 زیاد داره! اگه نمیتونین من اون قسمتا هشدار میدم ردش کنین،اگه هم دوست دارین... here u GOOOOOOO!!!!!!! ^_____^ . . Instagram : @theropeholdtheanchor
I Don't Ever Forget ~[L.S]~ by Shishimoon
Shishimoon
  • WpView
    Reads 9,385
  • WpVote
    Votes 1,883
  • WpPart
    Parts 24
[completed] + چرا فقط فراموش نمی‌کنی؟ _ چون نمی‌خوام. نمی‌خوام تو هم بری و تنها خاطره‌ای که ازت داشته باشم، آتیش گرفتن قلبم باشه. می‌فهمی؟ نباید بری، چون نمی‌خوام دنبالت بگردم.
The Mind Games | L.S by sunshineT28
sunshineT28
  • WpView
    Reads 20,434
  • WpVote
    Votes 4,565
  • WpPart
    Parts 26
•| Completed |• [Persian Translation] نایل و هری بهترین دوستای همدیگه هستن و هری یک ساله که روی برادر ناتنی نایل، یعنی لویی، کراش داره و در طرف دیگه لویی از هری خوشش میاد اما اون از کام اوت کردن و حرف های مردم می ترسه. اما آیا لویی میتونه با ترسش مقابله کنه؟ Writer: @mychemicooll
He Was Blue by Larry_hell
Larry_hell
  • WpView
    Reads 279,891
  • WpVote
    Votes 25,322
  • WpPart
    Parts 49
.. -میدونی اولین باری که دیدمت چی توجهمو جلب کرد؟ سرمو تکون دادم.. برگشت و به پشتش خوابید.. بعد اینکه با ورنون از پیشم رفتین اولین چیزی که تو ذهنم جرقه زد این بود.. -OH he was blue.. لبخند زدم و چرخیدم سمتش.. -چشمات همون رنگ آبیه مورد علاقم بودن و تو همون لحظه که بهشون فکر کردم یه چیزی رو حس کردم که دوستش داشتم و بعد همینطور ادامه پیدا کرد..تااینکه اون شب از نزدیک چشماتو دیدم.. -کدوم شب ؟؟ سرشو برگردوند سمتو خندید.. -همون شبی که بوسیدمت..
All I owned (L.S) by Partow_kh
Partow_kh
  • WpView
    Reads 41,445
  • WpVote
    Votes 8,222
  • WpPart
    Parts 34
توی نوشته هام ، من تو رو شبا می بردم خونه و صبح با صدای کتاب خوندنت بیدار می شدم.
28th Street Bakery (نانوایی خیابان ۲۸ ام) by zahrazardai8q
zahrazardai8q
  • WpView
    Reads 12,766
  • WpVote
    Votes 2,460
  • WpPart
    Parts 32
لویی این دفعه داد زد... _چرا ازم فرار میکنی؟ هری با صدای آرومی جواب داد: _میترسم...! با رنجش چشماش بهش خیره شد.. لویی: از من؟ هری: از عشق... .................................................................. اینجا نه خبر از قتل و گروگان گیری نه سلطنت و گرگ ها اینجا داستان آدم های معمولی و زندگی های روزمره کسایی که واسه خانوادشون، زندگی شون و آرزو هاشون و قلبشون میجنگن.... (هری پسر۲۰ ساله ای که توی نونوایی شهر کوچیک هولمز چپل کار میکنه و لویی ۲۷ ساله ای که یکی از بزرگترین سهام دارای لندن...) کاپل :لری_ اندکی زیام (+اسمات)
Calendar! |L.S| by Tarane28
Tarane28
  • WpView
    Reads 29,910
  • WpVote
    Votes 5,905
  • WpPart
    Parts 17
جایی که لویی به طور یواشکی، عاشق یکی از هم کلاسی هاشه. و از روزی که اون رو برای اولین بار دیده، روز های سپری شده ی روی روزشمارش رو با خودکار سبز رنگ خط می‌زنه. ______ -دوستت دارم لو. آوای خارج شدن این سه تا کلمه از بین بوسیدنی ترین عضو صورتت، باعث میشه احساس کنم ضربان قلبم زیر سرِ تو در حال اوج گرفتنه. حتی اگه در این لحظه قلب من از حرکت بایسته، من به شکل یک روح میون پیچش موج های موهای نه چندان کوتاهت زمزمه میکنم: من هم دوستت دارم. 《برشی از متن داستان》 .Larry stylinson.