MidnightFantasy01
- Reads 1,347
- Votes 165
- Parts 1
A little part of the story:
- جونگ کوکی
تهیونگ با صدای بم و خَشدارش آروم صداش کرده بود.
جونگ کوک نمیدونست چیکار کنه و خودش و به خواب زده بود.
- کوکی میدونم بیداری... بلندشو!
تهیونگ با آرامش قاطعی حرفش و زده بود که حتی گستاخ ترین آدم هم میتونست جلوش کم بیاره و هرچی اون میگه رو انجام بده.
جونگ کوک آب دهنش و قورت داد و چشماش و باز کرد.
- کوکی؟
+ بله
- میدونم الان هارد شدی و لای پاهات بالش داری!
- اگه بخوای میتونم کمکت کنم و اگه نه میتونی از حموم استفاده کنی.
تهیونگ شمرده شمرده گفت و منتظر ریکشن جونگ کوک تو اون تاریکی شد.
•וווווווווו
𖨆 Couple: Vkook
☮︎ Gener: Smut, Romance
✍︎ Writer: Cloudy
Start & Complete: 4 November
•וווווווווו